منوی اصلی

مهمان نواز، حبیب ‌الله

اعضای دومین دورهاعضای سومین دورهاعضای چهارمین دوره

اینجانب در سال 1305شمسی در روستای «کاریزک کال» نیشابور در خانواده‌ای کشاورز چشم به جهان گشودم.

پدرم اندکی زمین داشت که با کار بر روی آن، زندگى‌اش را اداره میکرد. چند رأس گوسفند نیز داشت که سهمی در تأمین معاش ما داشت. او از نظر مالی ضعیف، ولی از نظر موقعیّت اجتماعی مورد احترام مردم روستا بود. سواد خواندن ونوشتن نداشت؛ امّا در رفع مشکلات و حلّ اختلافات مردم نقش بسیار مؤثّری داشت. به روحانیّت بسیار علاقه مند بود و میزبانی و اکرام روحانیونی را که به روستا مى‌آمدند، بر عهده داشت. به همین دلیل، همیشه آرزو داشت مرا به حوزه بفرستد تا بتواند خادمی به اسلام و جامعه اسلامی تقدیم کند؛ ولی افسوس که عمر او کفاف نداد تا تحقّق آرزویش را شاهد باشد.

مادرم خانه‌دار و مددکارِ پدرم در امور کشاورزی بود. آنان بسیار بخشنده بودند و از باغ انگور خود، برای آنان که از داشتن باغ و امکان تهیّه میوه محروم بودند، به رسم وظیفه، سبدهای انگور می دادند.

قبل از رسیدن به سن بلوغ، خواندن و نوشتن را در مکتب خانه روستا از ملاّ یی که پدرم به آن روستا آورده بود، آموختم. آن زمان در روستاها مدرسه دولتی وجود نداشت و بسیاری از مردم از نعمت خواندن و نوشتن محروم بودند. پس از فراگیریِ خواندن و نوشتن، به تحصیل علوم دینی علاقهمند شدم؛ امّا هیچ گونه زمینه مساعدی برای تحصیل در نیشابور وجود نداشت تا این که حاج شیخ محمد حسین از نجف اشرف به نیشابور آمد و مدرسه گلشن را که در زمان شاه در اختیار آموزش و پرورش بود، احیا نمود.

در آن زمان که از وجود با برکت پدر محروم شده بودم، به لطف همّت برادرم، در شمار نخستین طلاّ ب مدرسه علمیّه گلشن در آمدم. در آنجا زیر نظر حاج آقا نجفى، بنیان گذار مدرسه علمیّه گلشن، گام نخست را در فراگیری دانش حوزوی برداشتم.

سپس به مشهد مقدّس رفتم تا مراحل بالاتر حوزوی را طی کنم؛ زیرا حوزه مشهد ازبزرگان و عالمان وارسته و مدرّسان بینظیری برخوردار بود و من از فرصت فراهم آمده، بهترین استفاده را بردم.

 

اساتید من در مشهد عبارت بودند از: حجج الاسلام و آیات عظام ادیب نیشابوری (در صرف، نحو، معانى، بیان و بدیع)، حاج سیّد مدرّسی (در اصول و فقه)، حاج شیخ هاشم قزوینی (در سطوح عالی)، سیّد محمد هادی میلانى، حاجمیرزا جواد تهرانى، و حاج آقا مروارید (در خارج فقه و اصول) و مرحوم شیخ کاظم‌دامغانى.

فلسفه و عرفان را از محضر عارف فرزانه، حاج میرزا جواد آقا تهرانی فرا گرفتم و به دلیل توجّه وی به این جانب، افتخار همکاری در گردآوری کتاب عارف وصوفی چه میگویند ـ از آثار ارزشمند ایشان ـ نصیبم شد.

جلسه درس فقیه وارسته و عالم عارف، مرحوم حاج آقا مجتبی قزوینی از دیگر منابع فیض بخشی بود که از آن بهره مند شدم.

در این ایّام، توفیقی دست داد تا از نعمت وجود دوستانی گران مایه بهرهمند شوم که عبارت‌اند از: آقایان حاج علی مروى، حاج شیخ ابوالقاسم صرّاف‌زاده، حاج شیخ عبدالجواد غرویان، امام جمعه نیشابور و عضو مجلس خبرگان رهبرى، حاج علی اکبر علی زاده، امام جماعت حرم مطهّر حضرت امام(ره)، حاج مسلم حائرى، شیخ غلام‌رضا رادمرد، حاج آقا عطایى، امام جمعه طرقبه و آیه اللّه معصومى، امام جمعه تربت حیدریه و عضو مجلس خبرگان رهبرى.

گرچه از محضر بسیاری از اساتید بزرگوار بهره بردم، ولی آنچه در شکل گیری علمی و اخلاقی من تأثیر عمده‌ای داشت، استاد حاج میرزا جواد آقای تهرانی بود. او از مصادیق «من یذکرکم اللّه رؤیته» به شمار مى‌رفت و دیدن ایشان مرا به خدا توجّه مى‌داد. گفتارش در قلبم نقش میبست و اخلاق و رفتارش به شدّت مرا تحت تأثیر قرار مى‌داد. تواضع فوق‌العادّه‌اش حیرت‌انگیز بود و نسبت به دنیا و موقعیّتهای دنیوی بى‌اعتنا و زهد را پیشه خود کرده بود. او دایم‌الحضور بود و همواره خودرا در محضرخداوند متعال مى‌دید.به منظور آشنایی با روح توکّل و وثوق ایشان به خداوند، خاطره ای از او نقل میکنم: در آن زمان طلاّ ب، در تنگنای مالی و معیشتی به سر میبردند. من نیز این گونه بودم و پس از ازدواج مشکلاتم، بیشترشد.

با خود اندیشیدم که شاید ادامه تحصیل با آن وضعیّت صحیح نباشد. از این رو، تصمیم گرفتم که موضوع را با استاد در میان بگذارم؛ ولی حیا مانع این کار شد. پس از گذشت دو ماه، روزی پس از درس بهطور خصوصی موضوع را با ایشان در میان گذاشته، نظر خواهی نمودم. او پس از استماع سخنان من فرمود: بعضی از آقایان با من در این باره صحبت کردند، به آنها گفتم: اگر نمیتوانید در سختیهای طلبگی صبور باشید، بروید شغلی برای امرار معاش خود انتخاب نمایید؛ ولی جریان زندگى خودم را برای تو میگویم و تصمیم با تو است. آن گاه گفت:

پدرم از کاسبان مورد اعتماد تهران و از ثروت خوبی برخوردار بود. در زمان حیاتش مرا اداره میکرد و من به تحصیل ادامه مى‌دادم تا اینکه وی درگذشت و اموال وى، بین ورثه تقسیم شد و سهم بسیار زیادی نصیب من شد، و من تمام آن را هزینه تحصیل خود کردم و از آن روز تا به حال نشده است که هزینه دو ماه زندگى را داشته باشم. در عین حال به فکرم نرسید که ادامه تحصیل جایز است یا نه؛ امّا تو خود دانى.

این سخن در من تأثیر به سزایی گذاشت و خود را برای ادامه تحصیل و تحمّل مشکلات آماده کردم.

  

روزگاری ادبیّات عرب را در حوزه علمیّه مشهد تدریس میکردم. سپس به تدریس فقه و اصول (از معالم تا کفایه‌الاصول) پرداختم. پس از سکونت در بجنورد تاکنون با همه گرفتاریهایی که دارم ـ بحمداللّه ـ به تدریس در حوزه علمیّه امام خمینی بجنورد که پس از عزیمت من به آنجا با کیفیّت بسیار خوبی تجدید بنا شده است، ادامه مى‌دهم.

 

 

زمانی که با مبانی حاکمیّت و حکومت از دیدگاه فقهی آشنا شدم، دریافتم که رژیم پهلوی با این شرایط سازگاری ندارد و تنها حاکم مورد قبول اسلام در زمان غیبت ولیّعصر(عج) فقیه جامع‌الشّرائط است. از سوی دیگر، عالمان وقت و اساتید حوزههای علمی، حکومت وقت را غاصب مى‌دانستند و این ا مر، حجّت را تمام و تکلیف ما را سنگین میکرد. ازاین‌رو، به منظور ادای تکلیف شرعی بر آن شدم تا گام در این عرصه نهم؛ عرصه‌ای که خطرهای فراوانی در برابر چشمان ما ترسیم میکرد. سرانجام نخستین گام را برداشتم.

فعّالیّت سیاسی من از زمانی آغاز شد که موضوع انجمنهای ایالتی و ولایتی در سال 1341شمسی مطرح شد. آن روز من و دوستانم که هم درس نیز بودیم، بدون توجّه به اختناق حاکم بر جامعه، در هر فرصت و به هر نحو ممکن، مردم را متوجّه نقشههای شوم استعمار و سر سپردگی حاکمان وقت میکردیم.

ماجرای پانزدهم خرداد همان سال و قیام انقلابی امام ما را در عزممان مصمّمتر کرد و زمانی که دولت شاه لوایح شش گانه را به رفراندوم گذارد، از سوی استادمان، حاج میرزا جواد آقا تهرانى، همراه چند تن از دوستان برای افشای طرحهای شوم دولت، به مناطق مختلف اعزام شدیم.

آشنایی بیشتر من با امام و اهداف آن حضرت، از طریق اطلاعیهها و پیامهایی بود که ایشان از آغاز حرکت اسلامی تا هجرت به پاریس، صادر کرده بودند. اطلاعیههای روزهای پایانی حکومت طاغوت از پاریس به تهران به وسیله شهید سیّد عبّاس موسوی قوچانی به دستم مى‌رسید. وسیله دیگر آشنایی من با دیدگاههای امام، سخن‌رانیهای آن حضرت در قم و شنیدن بیانات انقلابیونی چون شهید هاشمینژاد بود.

برای آشنا کردن مردم با مبانی حکومتی اسلام، از هر محفلی استفاده بردم و مبانی و اهداف حکومت اسلامی را تبیین کردم که مقبول مى‌افتاد. به همین علّت، از سوی شیخان، رئیس کلّ ساواک خراسان دستور ترور من صادر شد که بعد از انقلاب اسناد آن، از ساواک به دست آمد. چندین بار به ساواک و فرمانداری احضار شدم و از سوی آنان مورد تهدید و بازجویی قرار گرفتم.

در جریان پیروزی انقلاب دمی نیاسودم و با تشکیل اجتماعات و راهپیمایی علیه نظام و خواندن پیامهای امام برای مردم، آنان را از توطئههای احتمالی که ممکن بود از سوی عاملان شاه اجرا شود، آگاه کردم.

از حوادث آن روزها، میتوان به حمله اشرار به منزل مسکونی من که به مرکز انقلابیون تبدیل شده بود، اشاره کرد. جوانان به دلیل احساس خطر، از خانه‌ام حفاظت میکردند و هنگامی که اشرار به خانه‌ام یورش بردند، با دفاع جانانه جوانان روبه‌رو شدند. حمله مجدّد آنان، با حمایت ساواک و مأموران شهربانی صورت گرفت و آنان با تیراندازی به سوی جوانان بی سلاح، آنان را وادار به ترک محل کردند. به دلیل وخامت اوضاع همراه افراد خانواده، از دیوار گذشته، به منزل همسایه رفتیم و از آنجا به منزل همسایه دیگرمان (آقای حریری) رفتیم. اشرار بر خانه مسلّط شدند و آن چه از کتاب و قرآن در آنجا بود، سوزاندند و به تخریب منزل پرداختند و اثاث خانه را به یغما بردند.

به دلیل وخامت اوضاع و امکان یافتن محلّ اختفای من، از تاریکی شب استفاده نموده، به منزل حاج سیّد علی مکتبیان منتقل شدیم.

هنگام پیروزی انقلاب به پادگان نظامی رفتم و طی یک سخن‌رانی از آنان خواستم تا تمام نشانههای رژیم شاهنشاهی را از بین ببرند.

تیمسار قادری فرمانده آن نیروها گفت: درجه من تاج شاهنشاهی است. سپس در مقابل همه سربازها، درجه را از روی شانه‌اش برداشت و به دور افکند. این عمل، همه افسران و درجه داران و سربازان را تحت تأثیر قرار داد و همه آنان این شعار را سر دادند:

ما همه سرباز توایم خمینى

گوش به فرمان توایم خمینى

از کارهای مهمّی که انجام شد، حفاظت از اسلحه و مهمّات پادگان و ژاندارمری منطقه بود؛ احتمال غارت آنها به دست منافقان که بجنورد مرکزی برای آنان بود، وجود داشت. از فعّالیّتهای مهمّ دیگرم، معرّفی چهره منافقان و گروهکها و احزاب مختلف بود که مردم آنان را نمیشناختند که نتیجه آن، مخالفت با آنان بود.

تشکیل کمیته انقلاب به فرمان امام که امنیّت مردم و منطقه را در پى‌داشت. از دیگر فعّالیّت های من بود و نیز توانستیم از نفوذ تشکیلات خلق ترکمن جلوگیری کنیم و با بیان اهداف خائنانه آنان به وسیله، روحانیون منطقه از رشد آنان که گرایشهای غیر اسلامی داشتند، جلوگیری شد که در نتیجه، منطقه سالم ماند و تاکنون کوچک ترین پیش‌آمد ناگواری رخ نداده است و شیعه و سنّی در کنار هم و با کمال آرامش زندگى میکنند. حضور در جبهه از افتخارات من است. بارها به منظور خدمت به رزمندگان و تقدیم هدایای مردم، به جبهه رفتم و فرزندانم نیز به افتخار جانبازی نایل آمدند.

 

امامت جمعه شهر بجنورد بر عهده این جانب است و علاوه بر آن در دوره دوم مجلس خبرگان رهبری از سوی مردم شریف استان خراسان به مجلس خبرگان راه یافتم. یکی از خاطراتم این است که در اجلاسیه هفتم دور دوم بود که آیه اللّه مشکینی (رئیس مجلس خبرگان) در جلسه افتتاحیّه در سخن‌رانی خود فرمود: ولیّفقیه از ناحیه امام معصوم مشروعیّت میگیرد؛ حضرت بقیّه اللّه ـ روحی فداه ـ ویژگی های ولیّفقیه را بیان نموده است و کسی که دارای آن ویژگیها باشد، ولیّفقیه است، حاکم است؛ ولیّامر مسلمین است. خواه کسی به او رای بدهد یا ندهد و نقش خبرگان، پیدا کردن مصداق است، آن هم به وسیله نمایندگانی از علما و مجتهدان مورد اعتماد مردم و آنگاه که نمایندگان مردم مصداق را مشخّص نمودند، او لازم‌الاطاعه خواهد بود؛ ولی متأسّفانه یکی از نمایندگان مجلس خبرگان با کمال صراحت گفت: مشروعیّت ولیّفقیه از ناحیه مردم است و اگر مردم به او رای ندهند، ولایت او مشروع نخواهد بود.

از آنجا که این نظریّه با مذهب تشیّع سازگار نیست و لوازم باطلی دارد، بعضی از نمایندگان آن را به شدّت ردّ کردند و اکثر قاطع نمایندگان به آن فرد اعتراض کردند.

 

دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری

دبیرخانه مجلس خبرگان رهبری، نهادى است قانونى که زیر نظر هیأت رئیسه مجلس خبرگان، اداره می ‏شود و براى انجام مأموریت ‏ها و مسئولیت‏ ها و تنظیم امور مربوط به مجلس خبرگان، تشکیل می گردد. ادامه
مراکز مرتبط

- پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری
- پایگاه اطلاع رسانی ریاست جمهوری
- مركز تحقيقات علمی حكومت اسلامى
- پایگاه اطلاع رسانی شورای نگهبان
راه های ارتباطی / شبکه های اجتماعی

شماره های تماس: 02537741322
ایمیل: info@majleskhobregan.com
فکس: 02537741323