اینجانب غیاث الدین طه محمدى، فرزند عباسعلى، به شماره شناسنامه 322، صادره از فامنین همدان، در سال 1326 در خانوادهاى مذهبى در روستایى دوردست و بسیار محروم متولد شدم. در سن پنج سالگى روانه مکتبخانه قدیمى روستا شدم، به دلیل دوردستى و محرومیت، هیچگونه آموزشگاهى آنجا وجود نداشت.
پس از چند سال که تقریباً خواندن و نوشتن را در حد پایین یاد گرفته بودم، توسط برادر بزرگترم، حضرت مستطاب حاج شیخ على محمدى، پدر بزرگوار شهید گرانقدر مرتضى محمدى، بهمنظور تحصیل علوم حوزوى به شهر مقدس قم اعزام شدم. حدساً ایشان آثار نبوغ و استعداد بالایى در وجود بنده مشاهده مىکرده است که بسیار مجدانه اصرار داشت حضرت والد موافقت کند تا اینجانب در کنار اخوى درس بخوانم، ولى متأسفانه از یک طرف، به دلیل نداشتن سواد دبستانى و دبیرستانى و از طرف دیگر دوران طفولیت و از جهت سوم، چهار - پنج ماه در سال پرداختن به کار کشاورزى، باعث مىشد که آنچه خواندهام، فراموش گردد و قهراً رشد محسوسى نبود، ولى در عین حال با تأکید اخوى، حدود سه سال قبل از سن تکلیف، منبر مىرفتم و سخنرانى مىکردم و روضه مىخواندم و بسیار دلنشین بود، اول به دلیل کودک بودن و دیگر، نبودن روحانیت اثرگذار.
جناب اخوى، جامع المقدمات را شخصاً خود به من درس دادند و بسیار دقیق و سختگیر بودند، بهطورى که من تمام جامع المقدمات را قبل از سن تکلیف تدریس کردم، نه یکبار، بلکه چند بار. در آن اوان، من حس مىکردم با اینکه هممباحثهاىهاى من روحانىزاده بودند و پدر و مادر من مطلقاً سواد نداشتند و با این که در طول سال، ناچار بودم چهار - پنچ ماه به کار سنگین کشاورزى بپردازم، در عین حال از همدرسى ها جلوتر بودم و همین مشوق من بود. ولى متأسفانه اخوى به دلیل گرفتارى شخصى خود، مرا رها کرد و اساتید فقط درس مىگفتند، اما درس را تحویل نمىگرفتند و این باعث شد که در پایه درس در کتاب هاى سیوطى، حاشیه و معالم دچار ضعف باشم. به هر حال، سیوطى و حاشیه و معالم را به طور پراکنده خواندم و ضعف عمدهاى مرا رنج مىداد و آن اینکه در گوشدادن به درس استاد، خیلى ضعیف بودم، ولى چون به صورت مرتب تقاضا مىشد که کتابهاى رتبههاى پایینتر را درس بگویم، درس گفتن مرا مجبور مىساخت که بالاخره آنچه را در سر درس ندانستهام، در مطالعه ولو با زحمت فراوان، کشف کنم. درس گفتن در جبران ضعفها به من خیلى کمک کرد، بهطورى که از جامع المقدمات تا کفایه را تدریس کردم، منتهى بعضى کتاب ها را چند بار و برخى کتاب ها را کمتر.
اینک به فضل پروردگار متعال و با عنایت ویژه حضرت بقیة الله(عج)، بیش از پنجاه سال است که تدریس مىکنم و چون خداى متعال، عشق این عمل مقدس را در وجودم به ودیعه گذارده است، هرگز از درس گفتن خسته نمىشوم. بلکه فن تفریح و رفع خستگى، همانا درس گفتن است، بهطورى که در وضع فعلى که مسئولیت نمایندگى رهبر معظم انقلاب در استان را بر عهده دارم و مراجعات و انتظارات بیش از حد وجود دارد، حتى استانهاى مجاور هم توقعاتى دارند، امّا بحمدالله در حوزه علمیه همدان، روزى سه درس سنگین دارم، نهایة الحکمه علامه، خارج فقه و حکمة متعالیه جناب صدر المتألهین و خداى منان را بر این موهبت بزرگ، بىنهایت شاکرم.
مطلب قابل ذکر دیگر اینکه چون بهطور موهبتى، داراى نطق و بیان خوبى هستم و به قول عارف خطه شیراز جناب حافظ: «این همه شهد و شکر از سخنم مىریزد»، بحمدالله در عرصه منبر و تبلیغ و ترویج معارف دین، بسیار موفق بوده و هستم. استقبال بیش از حد اقشار مختلف مردم، بهخصوص قشر دانشجو، دانشگاهى و روحانى، باعث شده است که علاوه بر دروس حوزه، در اکثر مناسبت ها سخنرانى داشته باشم به حدى که فرصت مطالعه را به کلى سلب کرده است و خداى ذوالفضل العظیم را بر این موهبت بزرگ، بىنهایت امتنان دارم.
اساتید
اسامى اساتید بزرگوارى که از فیض وجود آنها بهرهمند شدهام به شرح زیر است:
دروس لمعه و قوانین را در محضر مرحوم آیةالله ستوده، سیدابوالحسن حسینى بابلى و آیةالله اعتمادى خواندم. رسائل را در محضر آیةالله نورى همدانى و آیةالله اعتمادى تلمذ کردم. مکاسب را از محضر مرحوم آیةالله مشکینى، فاضل لنکرانى، خزعلى و اندکى آقاى منتظرى استفاده کردم.
کفایتین را در محضر حضرت آیةالله سلطانى بروجردى استفاده کردم و اولین بار که در حوزه درس خارج شرکت کردم، در درس حضرت امام خمینى بود که معظمله تازه از زندان آزاد شده بود و چون درس ایشان خیلى دلنشین بود با علاقهاى وافر حضور پیدا مىکردیم، تا اینکه تبعید، آن وجود سراسر شور را از ما گرفت. آن علاقه فراوان و آن عشق آتشینى که ما به آن حضرت داشتیم و آن بیان و تحقیق بدیع آن فقیه نامدار، در همه جا وجود نداشت و ناچار در حوزه درس خارج فقه و اصول استاد بزرگوار آیةالله میرزا هاشم آملى شرکت کردم و بهطور پراکنده از درس مرحوم آیات گلپایگانى، شریعتمدار و آقا مرتضى حائرى، آن هم خیلى کم استفاده کردم.
منظومه حکمت را در محضر شهید بزرگوار دکتر مفتح همدانى و خیلى محدود، درس اسفار مرحوم علامه طباطبایى را درک کرده و عمدتاً دروس اسفار را در خدمت استاد بزرگوار آیةالله جوادى آملى و علامه شهید مطهرى و علامه حسنزاده آملى طى کرده و دروس عرفان نظرى را عمدتاً در محضر علامه بزرگوار حسنزاده شرکت نمودم، مثل فصوص الحکم ابن عربى و مصباح الانس ابن فنارى و تمهید القواعد را با نوار درس علامه جوادى، گوش کردهام.
حکم امامت جمعه
به فضل پروردگار متعال از آغازین روزهایى که انقلاب مقدس اسلامى از طرف معمار کبیر انقلاب، امام خمینى؛ کلید خورد، به صورت مستمر در جریان انقلاب بودم و بحمدالله هیچگونه انحرافى رخ نداده است و در این راه، سختى ها و مشکلات زیادى را متحمل شدم، مثلاً در راهپیمایىها و مسافرتهاى تبلیغى، همیشه مورد ضرب و شتم قرار مىگرفتم یا در معرض تهدید و زندان قرار داشتم تا اینکه در سال 1361 از دفتر حضرت امام؛ به عنوان امام جمعه شهر فامنین منصوب شده و در آنجا موفق به تأسیس مدرسه علمیه حضرت امیرالمؤمنین(ع) شدم که امروز بحمدالله صدها طلبه فاضل و گرانمایه تربیت شدهاند و همچنین مدرسه علمیه الزهرا(س) را براى بانوانى که طالب تحصیل علوم حوزوى هستند، پایهگذارى کردهایم.
زمانى که ما به عنوان امام جمعه آن شهر محروم، معرفى شدیم، منطقه یکجا در آتش نفاق و اختلافات مىسوخت و گرفتارى ها و عقبماندگى ها بهگونهاى بود که حتى مدرسه راهنمایى دخترانه وجود خارجى نداشت، ولى با زحمات بسیار، مدرسه راهنمایى و بعداً دبیرستان دخترانه تأسیس گردید و بحمدالله امروز صدها دختر خانم متدین در حوزه علمیه و دانشگاهها، درس خوانده و مدرک گرفتهاند.
در سختترین شرایط دوران جنگ و دفاع مقدس با امکانات زیر صفر، آنهم بهطور موقت، باید حوزه علمیه برادران و خواهران را اداره مىکردم و در حوزه مقدسه علمیه قم، هر روز چهار درس سنگین مىگفتم، علاوه بر اینکه مراسم سنگین استان، مثل یادواره شهدا، ایام الله و اجراى برنامه فارسى و ترکى در رادیو و تلویزیون استان هم، به ما محول شده بود.