اینجانب به سال 1317 شمسى در شهرستان هریس به دنیا آمدم. پدرم یک کشاورز زحمتکش ولى عارف به مسائل، اهل قرآن، دعا، ذکر، عبادت، تهجّد و نماز شب بود. خدا گواه است که هنوز هم آن دعاها، عبادتها، گریه ها و ناله هاى شبانه و سحرگاهان او، در گوشم طنین افکن و درخاطره ام ضبط و پیوسته براى من الهام بخش است و من هر چه دارم از آن صفا، سادگى، صداقت، امانت و دعاهاى پرسوز پدر دارم و از خودم هیچ!!
تحصیلات
در هفت سالگى وارد مکتب خانه شدم و تحصیلاتم را با فراگیرى قرآن آغاز کردم. پس از آموختن کامل قرآن و فراگیرى کتاب هایى که در مکتب خانه هاى وقت معمول بود، وارد مدارس جدید شدم و چون با خواندن قرآن و دروس مکتب خانه پایه درسىِ قوىیى داشتم، کلاس اوّل را نخوانده امتحان دادم و وارد کلاس دوم شدم در تمام دوران تحصیل، از شاگردان ممتاز و داراى رتبه اوّل بودم. من این موفقیّت را نه از خودم، بلکه از برکات قرآن و آموزش هاى جنبىیى که بیشتر آن ها دینى بود و پیش از ورود به مدرسه آن ها را آموخته بودم، مى دانم. بعد از فراغت از درس هاى کلاسیک در سال 1336شمسى وارد حوزه علمیّه تبریز شدم و در مدرسه طالبیّه تبریز حجره گرفتم و مشغول تحصیل شدم و از آن دوران طلایى، خاطرات بسیار زیبا و آموزنده اى به یاد دارم. اگر چه از نظر زندگى و وضع معیشتى در سختترین شرایط بهسر مى بردیم که به بیاننمى گنجد و قابل ترسیم نیست، ولى از نظر معنوى و علمى فضاى بسیار مقدّس، زیبا و با صفا و در اوج لذت و شیرینى و عطرآگینى بود که هنوز هم شیرینى آن را در کامم و عطرش را در مشامم احساس مى کنم و آن دوران سخت و توان فرسا را آرزو مى کنم و«ربّى ارجعونى» مى خوانم، ولى جواب «کلّا» (قابل برگشت نیست) مى شنوم.
در آن زمان مدرسه طالبیّه، هم از نظر معنوى و هم از نظر درسى و علمى از فعّالترین، قوىترین و پرشورترین مدارس و حوزه هاى تبریز و بلکه کشور بود و در ادبیّات و علوم پایه و مقدّمات از بسیارى حوزه ها و مدارس قوىتر و فعّالتر بود به طورى که هر کس پیش از اتمام ادبیّات و مقدّمات به حوزه علمیّه قم مى آمد، ضعفى در ادبیّات وى نسبت به طلّاب دیگر این مدرسه احساس مى شد. همچنین از نظر معنوى هم در اوج زیبایى و عرفان بود به طورى که وقتى طلبه هاى جوان و نوجوان از روستاها بدون راهنما و مربّى وارد آن محیط علمى و معنوى و آن فضاى عطرآگین مى شدند، در طول چند روز همه زندگى و روحیّات آنان تحت تأثیر آن فضا قرار مى گرفت و تغییر پیدا مى کرد و بهطور خودکار درس ها، عبادتها، دعاها، مناجاتها و نمازهاى شب آنان و شیوه زندگى و معاشرت و اخلاقیاتشان به شکل زیبا و متعالى، تنظیم مى شد و من از صفا و معنویّت و از آداب، فرهنگ و سنّت هاى ارزشمند طلبگى حاکم بر آن مدرسه و از فعّالیّت هاى شبانه روزى و خستگى ناپذیر علمى و مباحثات پر چون و چرا و پرشور طلبه هاى آن مدرسه، خاطرات فراوان و شیرین و گفتنى ها دارم که به قلم و بیان نمى گنجد و هرگز آن ها را فراموش نمى کنم. بدینگونه در این حوزه و مدرسه و در آن فضاى مقدّس علمى و معنوىِ پرخاطره و پرتلاش، دروس پایه و ادبیّات یعنى صرف، نحو، منطق، اصول، معانى و بیان را به طور طولى و عرضى در مدّت چهار سال به پایان رساندم و دروس فقه را آغاز کردم و مقدارى از شرح لمعه را خواندم آنگاه در سال 1340 شمسى که مرجعیّت عامّه و زعامت حوزه علمیّه قم به عهده آیةاللّه العظمى بروجردى بود؛ از تبریز به قم رفتم و وارد حوزه علمیّه قم شدم و در آنجا نیز دروس فقه و اصول را از شرح لمعه تا کفایه، به طور کامل به پایان رساندم. شرح لمعه را از حاج سیّد جواد آقا خطیبى تبریزى، رسائل و مکاسب را از محضر آیات و اساتید بزرگ آقایان:مکارم و سبحانى و کفایه را از محضر عالم با تقوا و استاد بزرگوار آیةاللّه طباطبائى معروف به سلطانى بروجردى استفاده کردم. مقدارى نیز فلسفه ، کلام، تفسیر، علوم قرآنى و درس هاى مختلف جنبى خواندم و در سال 1345 شمسى وارد تحصیلات دروس خارج فقه و اصول از محضر اساتید بزرگوار و آیات عظام نجفى مرعشى، گلپایگانى و اراکى4 گردیدم. درس ها و مطالعات جنبى را در دروس تفسیر ، فلسفه، علوم قرآنى و علوم مورد نیاز دیگر ادامه دادم و در همان سال نویسندگى را شروع کرده، اوّلین کتابم را بانام حقایق تحریف شده منتشر کردم و تاکنون تعداد تألیفات و نوشته هایم در موضوعات مختلف به بیش از 74 جلد بالغ گردیده است.
در سال 1361شمسى به دانشگاه روى آوردم به ترتیب در دانشگاه تبریز، دانشکده الهیاتِ دانشگاه تهران و دانشگاه صنعتى سهند، مشغول تدریس شدم. بدینگونه تحصیلات، مباحثات و مطالعاتم از سال 1325شمسى شروع و تا سال 1360شمسى به مدّت 35 سال همچنان با شدّت و جدّیّت و بدون وقفه و حتى بدون تعطیل و تفریح، بلکه به طور پیوسته ادامه داشت تا آنجا که با شرکت در امتحانات حوزه علمیّه و امتحان خبرگان رهبرى در سال 1369شمسى موفق به اخذ مدارج علمى نهایى و به موازات آن از دانشگاه نیز موفق به اخذ مدرک دکترا در رشته علوم قرآنى گردیدم و در طول تحصیلات و مطالعاتم به چهار امر مهم دیگر نیز مى پرداختم که عبارتاند از:
در مورد هر کدام از این ها گفتنى هاى زیاد و خاطرات فراوان و آموزنده اى دارم که در اینجا نمى گنجد و تنها به برخى از آن ها به مناسبت خاصّى اشاره مىشود.
فعّالیّت هاى سیاسى
چنانکه اشاره شد، انقلاب اسلامى به رهبرى حضرت آیةاللّه العظمى امام خمینى(ره) با یارى و مساعدتهاى بى دریغ مراجع و علماى بزرگ قم و حوزه هاى علمیّه و شهرستان ها در شب شانزدهم مهر 1341 آغاز گردید؛ زیرا در روز شانزدهم مهر لایحه مصوّبه «دولت عَلَم» در مورد قانون انجمن هاى ایالتى و ولایتى با تیتر درشت در روزنامه هاى عصر منتشر و نزدیک غروب به قم رسید و چون در این لایحه شرط اسلامیّت در انتخاب کننده و انتخاب شونده و همچنین نام قرآن از سوگند نامه حذف شده بود، بدینجهت در همان شب بعدا ز نماز مغرب و عشا، مراجع قم و در رأس آن حضرت امام(ره) با اصرار و جدّیّت بیشتر، جلسه شورا تشکیل دادند و فرداى آنروز اعلامیه اى صادر گردید و انقلاب اسلامى به طور رسمى آغاز شد و پس از دو ماه مبارزه بى امان و با فشار علما، روحانیّت و ملت این لایحه دولتى لغو شد؛ ولى بعد از چهل روز دو باره مستقیماً به وسیله خود شاه باعنوان لوایح ششگانه به شکل دیگرى مطرح گردید و انقلاب مجدّداً شروع شد و با شدّت بیشتر ادامه یافت و چون ما در قم بودیم و در کانون انقلاب قرار و حضور فعّال داشتیم، از همان آغاز انقلاب فعّالیّت هاى سیاسى ما شروع شد و این مأموریّت مقدّس را به اَشکال مختلف انجام مى دادیم:پیام ها،نامه ها و اعلامیه هاى رهبرى انقلاب و مراجع عظام را در استان ها و شهرستان ها به علماى بزرگ و هسته هاى انقلاب مى رسانیدیم. در روزهاى حسّاس و بحرانى مانند روزهاى رأى گیرى، انتخابات، عزاى عمومى و...به استان ها و شهرستان ها مى رفتیم . برنامه ها و تصمیمات متّخذه حوزه و رهبرى و همچنین حوادث و اخبار حوزه در باره انقلاب را به مردم و علماى بزرگ شهرستان ها ابلاغ مى کردیم و در ایّام مراسم و موسم هاى تبلیغى مانند ماه هاى: محرّم، صفر، رمضان و ایّام فاطمیّه و در هر مناسبتى که لازم بود به تبلیغات مى رفتیم و بیشترین صحبت ها و تبلیغاتمان روى مسائل سیاسى و انقلاب متمرکز بود و بارها نیز در این راه به شهربانى، ژاندارمرى و ساواک محلّ مأموریّت، احضار شدیم و مورد بازجویى هاى شدید و مکرّر قرار گرفتیم و یک مرتبه نیز در ماه مبارک رمضان سال 1343شمسى در تبریز در مسجد مقبره و شعبان(مساجد شهید قاضى طباطبائى نماینده خاص حضرت امام در آذربایجان) به منبر مى رفتم، بعد از پایین آمدن از منبر در یکى از کوچه هاى خلوت مرا دستگیر و بدون اطلاعِ مردم به ساواک بردند و در یک سلول انفرادى، حبس کردند که خاطرات بسیار تلخ و شیرینى از این ماجرا دارم. پس از آزادى از زندان، در تبریز ممنوعالمنبر شدم و این روال و داستان، همچنان در طول تاریخ انقلاب ادامه داشت تا اینکه در سال 1354 - 1353شمسى با آیةاللّه شهید دکتر بهشتى در تهران ارتباط پیدا کردم و از قم مى آمدم به تهران و در جلسات شب هاى چهارشنبه آن شهید بزرگوار که جلسات بسیار منظّم، پربرکت و تاریخى بود؛ شرکت مى کردم و این جلسه به ظاهر به عنوان دیدار و ملاقات با دوستان، ولى در واقع به منظور خطّ دهى به نیروهاى انقلاب و کادرسازى براى انقلاب تشکیل مى شد و یک جلسه پربار سیاسى، فرهنگى و ارتباطى بود و من در این جلسات از شخصیّت فوق العاده و از افکار و اندیشه هاى بلند و اخلاق والاى آن شهید مظلوم شناخت خوب و عمیقى به دست آوردم و خاطرات فراوان و بسیار شیرینى در این مقولات دارم و علاقه شدیدى به آن بزرگوار پیدا نمودم و من معتقدم که شهید بهشتى، هم قبل از شهادتش مظلوم بود و شخصیّت استثنایى او حتى براى دوستانش ناشناخته بود و هم بعد از شهادتش که حقش در فراخور شأن و شخصیّتش ادا نمى شود.
در کوران انقلاب این فعّالیّت ها بیشتر مى شد. در اکثر صحنه هاى مهم و حسّاس انقلاب حضور فعّال داشتم تا آنجا که جهت شرکت در تحصن تاریخى روحانیّت در دانشگاه تهران که نقطه عطفى در تاریخ انقلاب بود از قم آمدم و در آن تحصن حضور یافتم و با ورود حضرت امام به تهران تحصن پایان یافت و از دانشگاه به استقبال امام رفتیم.
بعد از پیروزى انقلاب، فعّالیّت، بیشتر و وسیعتر و کار و مسئولیّت سنگینتر گردید. در اوایل پیروزى انقلاب که کشور احتیاج به آرامش بیشتر داشت و در هر جا ضدّ انقلاب حادثه مى آفرید، در آن روزهاى حسّاس من با داشتن حکم نظارت و بازرسى از سوى دفتر پىگیرى شوراى انقلاب و بعدها از سوى آیةاللّه هاشمى رفسنجانى و سپس از طرف آیةاللّه مهدوى کنى در دوران وزارتشان و از چندین مرجع دیگر که احکام همه آن ها، هم اکنون نیز در نزدم موجود است، تمام شهرستان هاى آذربایجان شرقى و غربى را مى گشتم و ضمناً از وضعیّت کلّى به ویژه از حوادث مهم این دو استان حسّاس و پر ماجرا مانند جریان نقده در آذربایجان غربى و جریان حزب خلق مسلمان در تبریز گزارش ها تهیّه و به مراکز ذىربط ارسال مى داشتم که هم اکنون نیز نسخه هایى از آن گزارش هاى تاریخى را در اختیار دارم. تا سال 1360شمسى داستان بدین منوال گذشت. در همان سال طى مأموریّتى از قم به تبریز منتقل شدم و مسئولیّت سازمان تبلیغات اسلامى و نمایندگى حضرت امام در سپاه و چندین مسئولیّت مهم دیگر استانى را به عهده گرفتم که از آن تاریخ، دوران مسئولیّت ها و فعّالیّت هاى رسمى بنده آغاز شد و تاکنون حدود سى مسئولیّت مختلف در سطح استان و کشور را به عهده داشتهام و در دوران نمایندگى دوره سوم مجلس شوراى اسلامى مقالات فراوان سیاسى نوشتم که در روزنامه ها و مجلّات کشور منعکس و سپس تحت عنوان آیین کشوردارى در شش جلد، چاپ و منتشر گردید.
در دوران جنگ تحمیلى به نمایندگى از سوى حضرت امام در سپاه شخصاً در جبهه هاى جنگ حضور فعّال داشتم. این فعّالیّت ها در برابر عظمت اسلام و انقلاب، امور ناچیز و کوچکى است که به حساب نمى آید و جز خجلت و شرمندگى در پیشگاه الهى چیزى ندارم و پرداختن به این مسائل تنها براى الهام و استفاده آیندگان است و گرنه، قابل ذکر نیست!!
مسئولیّت ها
چنانکه اشاره شد از سال 1360شمسى با رفتن از قم به تبریز دوران مسئولیّت ها و فعّالیّت هاى رسمى شروع شد و از آن تاریخ تاکنون که هیجده سال مى باشد ، حدود سى مسئولیّت را در سطح استان و کشور، به عهده گرفتم که چند نمونه از آن ها به ترتیب عبارتاند از:
فعّالیّت هاى فرهنگى، علمى و تحقیقاتى
چنانکه گفته شد، در طول تحصیلاتم پیوسته در تمام ایّام تبلیغى و در مواقع حسّاس به شهرستان ها و روستاها مى رفتم و تبلیغ مى کردم و کلاس هاى فرهنگى، تربیتى و آموزشى تشکیل مى دادم و در قم نیز دفترى تأسیس کرده بودم با نام «مرکز تنظیم برنامه هاى درسى براى کلاس هاى مذهبى» که براى تمام کلاس هاى دینى که در سراسر کشور تشکیل مى شد، مخصوصاً در مورد آموزش قرآن، جزوه، کتاب و برنامه هاى درسى تنظیم و منتشر مى ساختم و روش ها، سبک ها و طرح هاى آموزشى را به سبک جدید ارائه مى دادم. همچنین «جامعه تعلیمات قرآن» را به راه انداخته بودم که در بعضى از شهرها و روستاها شعبه داشت و در حدّ توان جلسه و انجمن علمى و فرهنگى تشکیل مى دادم تا کتاب ها و برنامه هاى تنظیم شده، مخصوصاً قرآن در آن جلسات و انجمن ها آموزش داده شود و خودم نیز در تعطیلات تابستان و در ایّام خاص و مناسبت ها به شهرستانها مخصوصاً تهران مى رفتم و کلاس هاى آموزش عقاید و معارف اسلامى به ویژه آموزش قرآن تشکیل مى دادم و شخصاً تدریس مى کردم و در حوزه نیز براى جلب و جذب طلبه هاى حوزه به اینگونه فعّالیّت هاى فرهنگى و آموزشى و به منظور استمداد از علما و مراجع در این امر مهم و مقدّس، طرح هایى تنظیم و منتشر مى کردیم و به مراجع و علماى بزرگ حوزه و شهرستان ها ارائه مى دادیم؛ مانند: طرح تشکیل جامعه تعلیمات قرآن؛ طرح ایجاد مؤسّسه تدریس دینى؛ طرح موضوع بندى آموزشى علوم اسلامى در جهت تنظیم کتاب هاى آموزشى و تشکیل کلاس هاى درسى در سطوح و موضوعات مختلف و همچنین طرح هاى مختلف دیگر که نمونه هایى از آن ها در بعضى از نوشته هایم آمده و به یادگار مانده است.
به این نکته باید توجّه شود که اینگونه فعّالیّت هاى فرهنگى و آموزشى پیش از انقلاب در آن دوران اختناق و ستم شاهى و انزواى دین و قرآن یک ابتکار و تحوّل کاملاً جدید در حوزه علمیّه بود و یک نوع جنبش فکرى و انقلاب فرهنگى به شمار مى آمد که از حوزه آغاز شده بود و به پیکر جامعه تزریق مى شد و آنرا زنده و بیدار مى ساخت. این فعّالیّت ها و حرکت جدیدى که از حوزه شروع شده بود، دین و قرآن را در جامعه از انزوا خارج نمود، فاصله ما بین قرآن و فرزندان قرآن را که سال هاى طولانى اتفاق افتاده بود، از میان برداشت و آن ها را به همدیگر پیوند داد و زمینه هاى فکرى انقلاب اسلامى به رهبرى امام خمینى را فراهم نمود و به آن حرکت و سرعت بیشتر بخشید تا بالاخره به پیروزى انقلاب اسلامى منتهى شد و پس از پیروزى انقلاب اسلامى، این فعّالیّت ها به شکل دیگر و به طور وسیعترى همچنان ادامه دارد.
به این نکته نیز باید توجّه شود که در این حرکت فرهنگى تنها نبودم، بلکه دوستان پاک، مخلص، وارسته و فعّال زیادى داشتم و افراد خوش ذوق، با سلیقه و فعّال دیگرى نیز بر این امر مقدّس قیام کرده بودند و من هم عضو کوچک و ناچیزى از آن ها بودم ، آن هم اگر خالص و شایسته پیشگاه الهى باشد و اگر او بپذیرد!! من فقط به لطف و رحمت او و به عفو و رأفت او امیدوارم!! یا من یعطى الکثیر بالقلیل.
بعد از انقلاب نیز فعّالیّت هاى علمى و فرهنگىام در ضمن فعّالیّت هاى سیاسى به صورت وسیعترى هم در زمینه تدریس در دانشگاه ها و هم در زمینه نویسندگى و تحقیقات به اشکال گوناگون ادامه یافت که تاکنون 74 جلد کتاب در موضوعات علمى، اخلاقى، سیاسى، اجتماعى، قضایى، حقوقى و...تألیف، چاپ و منتشر کردم که فهرست، توضیحات و شرح آن ها خواهد آمد و در اینجا نمونه هایى از فعّالیّت هاى فرهنگى به طور فهرستوار ذکر مى شود.
فعّالیّت ها و برنامه هاى قرآنى
از سال 1354شمسى کار و فعّالیّتم را در باره قرآن آغاز کرده ام و تاکنون مدّت 24 سال است که در این امر مقدّس بهطور تخصّصى و تمرکزى در دو سطح آموزشى و تحقیقى کار و فعّالیّت مى کنم. در آغاز کار قرآنىام، در آن دوران فترت که به علّت سخت و طولانى بودن آموزش قرآن، ما بین قرآن و فرزندان قرآن فاصله افتاده بود، طرح جدید آموزش قرآن را در دو جلد به عنوان طرح نوین در آموزش قرآن و طرح نو در آموزش تجوید قرآن به سبک جدید ارائه کردم و روش هاى دیگرى نیز در این زمینه ارائه شد و این روش هاى جدید و ساده در کمترین مدّت، قرآن را به جوانان و نوجوانان آموزش داد و آن فترت و فاصله طولانى جوانانمان با قرآن به آشتى و پیوند تبدیل گردید به طورى که آن دوران را مى توان دوران آغاز تحول در آموزش قرآن نامید. در ادامه این برنامه، احساس کردم که آموزش قرآن در روخوانى محصور شده و در جا قدم مى زند، طرح از روخوانى تا علوم قرآن را ارائه دادم که قرآن رااز روخوانى ساده تا علوم قرآن در پنج مرحله و هر مرحله در چند کلاس، آموزش مى دهد و در یک نقطه مشخّص فارغالتحصیل مى کند و این طرح در بعضى از کتاب هایم چاپ و منتشر شده، بخشى از کتاب هاى این مراحل نیز نوشته شده و منتشر گردیده است.
برنامه هاى تحقیقاتى و آموزشى
در رابطه با قرآن دو نوع و در دو سطح، کار علمى در دست انجام دارم که بخشى از آن ها چاپ و منتشر شده است و همچنان به طور سلسله وار ادامه دارد:
الف) کارتحقیقاتى
کار تحقیقاتى براى خواص و محققان در هفت موضوع:
ب)آموزش همگانى
آموزش همگانى براى عموم به خصوص جوانان در پنج مرحله:
براى انجام این فعّالیّت هاى گسترده علمى و آموزشى قبل از انقلاب ، مرکزى به عنوان «جامعه تعلیمات قرآن» را تأسیس کرده بودم و بعد از انقلاب نیز مؤسّسه اى را به عنوان «بنیاد علوم قرآن و حدیث» تأسیس کرده و به ثبت رساندم که اکنون مشغول به فعّالیّت و ارائه خدمات قرآنى است. از این طریق تاکنون بیش از 74 جلد کتاب نوشته شده و منتشر گردیده است که بیست جلد آن فقط در باره قرآن است و چند پروژه تحقیقاتى و آموزشى و همچنین پروژه عظیم «تبویب قرآن» در دو سطح تحقیقاتى و آموزشى نیز در دست اقدام است که در به ثمر رساندن آن ها به یارى و مساعدت الهى و توجّه مسئولان و مراکز ذى ربط دارم.
در اثر همین خدمات کوچک و ناچیزى که به پیشگاه قرآن تقدیم شده است، در سال 1373شمسى در دومین نمایشگاه قرآن، به عنوان اوّلین خادمان قرآن معرّفى و مفتخر به اخذ لوح تقدیر گردیدم. البته این عمل تجلیلى بود از مقام شامخ قرآن و نه از من، چه آنکه خدمات من بسیار ناقص و ناچیز است و در فراخور شأن کتاب خدا نیست. من خود از پیشگاه قرآن و صاحبش و آورنده آن خجل و شرمنده ام و عذر و تقصیر به پیشگاهش مى آورم!!
تألیفات
الف)درس هاى قرآنى
ب) درس هاى اخلاقى، روایى و عقیدتى
ج) کتاب هاى متفرّقه
د) کتب آیین کشوردارى
ه) ترجمه ها
و) کتاب هاى آماده چاپ یا در دست اقدام
بعضى از این کتابها دو تا چهار جلد مى باشد که تعداد مجلدات به 75 جلد بالغ مىشود.