آیت الله محمد فاضل لنکرانی در سال ۱۳۱۰ دیده به جهان گشود. پدر بزرگوارش حضرت آیت الله فاضل لنکرانى نه تنها یک روحانى جلیل القدر، که اساساً از محترم ترین بزرگان و اساتید حوزه علمیه قم به شمار مى رفت. آن بزرگ مرد که از مهاجران قفقاز بود و سال ها در مشهد مقدس و حوزه علمیه زنجان به تحصیل و تدریس اشتغال داشت، یک سال بعد از آن که حوزه علمیه قم به دست تواناى حضرت آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى یزدى رحمه الله علیه تأسیس شد وارد قم و حوزه علمیه مقدسه آن گردید. در همان اوان با یکى از خاندان هاى اصیل وصلت کرد و از این وصلت، فرزندانى نیکوتبار به وجود آمدند و بدینسان، استاد عزیز ما، حضرت آیت الله العظمى حاج شیخ محمد فاضل لنکرانى، که چهارمین فرزند آن خاندان و تنها فرزند روحانى پدر به شمار مى رود در خانواده علم و تقوى و روحانیت تولد یافت. استاد از همان سال هاى کودکى، سخت تحت تأثیر جاذبه معنویت پدر قرار گرفته و دلباخته راه او شد و در آن عوالم پاک و بى آلایش کودکى تصمیم گرفت راه و روش زندگى پدر را سرمشق خود قرار دهد و به عالم روحانیت بپیوندد. پس به محض آنکه دوره شش ساله تحصیل ابتدایى را به پایان برد، با آنکه در رشته تحصیلات جدید رشد و توفیق بسیار به دست آورده و هوش و استعداد فراوان بروز داده بود، یکباره از ادامه تحصیل در مدارس جدید چشم پوشیده به جامعه طلاب علوم دینى پیوست. در آن زمان درست ۱۳ سال از عمرش مى گذشت، اما یک دنیا شور و علاقه به راهى که در پیش گرفته بود، در دلش شعله مى کشید. علاوه بر تمام جاذبه هایى که دنیاى ساده و بى آلایش و در عین حال سرشار از عمق و معنویت طلبگى برایش به همراه داشت، عامل دیگرى نیز که دست سرنوشت در کنارش قرار داد و باعث شد تا نوجوان پرشور، راه خود را با عشق و علاقه بیشترى ادامه دهد، آن بود که یکى از دوستان بسیار عزیز دوران تحصیلات ابتدایى که با او سابقه دوستى و ارتباط معنوى و عاطفى داشت ـ مرحوم آیت الله حاج سیّد مصطفى خمینى فرزند ارشد امام راحل(قدس سره) در اینجا نیز درست در کنار او قرار گرفت و آنها به عنوان دو رفیق شفیق و دو همراه و همقدم وفادار، این راه صعب و طولانى و در عین حال شیرین و دل انگیز را با هم ادامه دادند. به قول خود استاد: «وجود این دوست عزیز در شدت علاقه ما به راهى که در پیش گرفته بودیم، نقش مهمى داشت. و از همان اوان به کمک یکدیگر و به عنوان دو هم مباحثه مشغول تحصیل شدیم.» از آنجا که عشق، راهنماى استاد، و شور و علاقه، چراغ راهش بود، تحصیلات دینى او با سرعتى بسیار پیش مى رفت، به طورى که دوره هاى ادبیات و سطوح را که معمولا طلّاب دیگر در مدت ۸ یا ۹ سال به پایان مى بردند، وى تنها در مدت ۶ سال سپرى کرد; از این رو هنگامى که درست ۱۹ سال از سنین عمر را پشت سر نهاده بود، وارد آخرین مرحله تحصیلات حوزه اى یعنى درس خارج گردید. وقتى این جوان ۱۹ ساله در درس خارج، آن هم درس خارج مرحوم آیت الله العظمى بروجردى که بسیار سنگین و در سطح بالایى بود، شرکت مى کرد، مى توان گفت که جوان ترین شاگرد آن جلسات بود; از این رو قیافه جوان او در میان سایرین سخت جلب توجه مى کرد، به طورى که چه بسا کسانى هم بودند که به خاطر همین سن و سال کم، تصور مى کردند شاید او اصلا قادر به درک و فهم مطالب مطروحه در آن جلسات نباشد. اما چنین تصوّرى نمى توانست جز یک برداشت پوچ و واهى چیز دیگرى باشد; به ویژه آنکه استاد عزیز امروز و طلبه جوان و پرشور آن روز، هر درسى را که در محضر آیت الله بروجردى مطرح مى شد، همان روز به زبان عربى مى نوشت و این نشان مى داد که نه تنها درس را درک کرده است بلکه به مفاهیم آن تسلط و احاطه هم پیدا نموده است، به طورى که چندى بعد، روزى که مرحوم آیت الله بروجردى در منزل پدرى استاد، همان نوشته ها را ملاحظه کرده بودند، خطاب به پدر بزرگوار آیت الله فاضل فرموده بودند: «هیچ فکر نمى کردم که وى این سن و سال اندک بتواند به این خوبى به تمام رموز و خصوصیات درس ها آشنا بشود و خصوصاً آنها را در قالب عباراتى جالب توجه از نظر تفهیم و تفهّم و آن هم به زبان عربى به رشته تحریر در آورد.» در همان سال ها بود که امام راحل و رهبر کبیر انقلاب اسلامى، تدریس یک دوره علم اصول را آغاز کردند و شیفتگان فراوانى گرد شمع وجود ایشان جمع شدند تا از محضر فیض ایشان توشه برگیرند. یکى از از پرشورترین آن افراد حضرت آیت الله العظمى حاج شیخ محمد فاضل لنکرانى بود. استاد، آن روزها ضمن شرکت در درس مرحوم آیت الله بروجردى، در جلسات فیض بخش درس امام راحل نیز شرکت مى کرد، و بدین سان یک دوره اصول کامل از مباحث الفاظ و مباحث عقلیه را در محضر امام راحل فرا گرفت که حدود هفت سال به طول انجامید. همچنین امام راحل، در کنار درس اصول، یک دوره درس فقه هم از کتاب طهارت آغاز کرده بودند که از همان نخستین روز، استاد در آن جلسات نیز شرکت مى جست و درس فقه امام راحل را نیز با دقت و هوشیارى و تیزبینى خاص خود ضبط و ثبت مى کرد، به طورى که حاصل این نوشته ها به چند جلد کتاب بالغ مى شد. بدین گونه استاد که عمر پرثمرش را در راه تحصیل علم و تدریس آموخته و اندوخته هاى خود گذرانیده بود، در سال هاى جوانى حدود ۱۱ سال در درس مرحوم آیت الله بروجردى و حدود ۹ سال نیز مجموعاً در درس هاى فقه و اصول امام خمینى(قدس سره)شرکت داشت و از آن خرمن هاى پرفیض، دامن دامن توشه بر مى چید… از اینها گذشته، استاد که عشق آموزش علم تمام زندگى اش را سرشار کرده بود، در کنار درس هاى فقه و اصول، چند سال از عمر پرثمرش را نیز در درس هاى فلسفه و حکمت گذرانید. در این رشته استاد او، بزرگ مرد تفسیر، استاد کم نظیر، مرحوم علاّمه طباطبایى بود که وى در محضر پربارش طىّ سال ها، قسمتى از مباحث منظومه سبزوارى و سپس کتاب اسفار ملاّ صدراى شیرازى را تعلیم گرفت. البته در کنار همه اینها در مباحث دیگرى چون بحث هاى مسائل عقیدتى و نیز مباحثى در درس اخلاق شرکت مى کرد و از استادان دیگرى هم به طور پراکنده بهره گیرى و کسب فیض مى نمود. استاد بر اساس هوش سرشار و کم نظیرى که داشت بسیار زود و به سرعت به درجه اجتهاد رسید. پس از آن همه تحصیل علوم معارف اسلامى، بویژه پس از ۱۱ سال تعلّم مداوم در محضر درس آیت الله بروجردى و ۹ سال شرکت عاشقانه در محضر دانشمند پرور و مکتب انسان ساز درس هاى امام خمینى(رحمه الله) وقتى هنوز جوانى ۳۰ ساله بود دیگر به تقلید نیاز نداشت; از این رو اگر در زمان حیات آیت الله بروجردى و سال هاى مرجعیت آن بزرگوار به تقلید از ایشان مى پرداخت، پس از وفات آن پیشواى جهان تشیّع، دیگر به استنباط خود متّکى شد و غوامض امور و رموز مسائل دینى و مذهبى را به اجتهاد خویش از پیش پاى برداشت. نکته اى دیگر که در زندگى استاد جلب توجه مى کند، این است که از نخستین سال هاى جوانى، همواره تحصیل و تدریس به موازات یکدیگر در زندگى اش جریان داشته است: وى در سال هاى دوم یا سوم تحصیل یعنى در حدود ۱۵ – ۱۶ سالگى، ضمن آن که خود به عنوان شاگردى مشتاق و جوینده در محضر درس بزرگان حاضر مى شد، در عین حال به موازات آن به عنوان مدرّسى پرشور و پوینده، جلسات درس تشکیل مى داد و به تعلیم گروه هایى از طالبان علم مى پرداخت. جلسات درس استاد، از همان آغاز، جلساتى گرم و شوق انگیز بود و عده بسیارى از رهروان طریق علم و ایمان، در آن جلسات شرکت مى کردند، و جالب آنکه غالباً در این جلسات، کسانى سراپاگوش به درس هایش دل مى سپردند که همگى از لحاظ سن و سال بزرگتر از استاد خود بودند; استادى بسیار جوان که وقتى در برابر شاگردانش ظاهر مى شد، براى تماشاگرى که از دور شاهد صحنه بود، باور کردنى به نظر نمى رسید که این دانشمند جوان، آن همه افراد سالمندتر از خود را تعلیم مى دهد و از گوهرهاى نهفته در سینه شعله ور و سوزان خویش به آنان بهره مى رساند. در آن سال هاى ۱۵ – ۱۶ سالگى عدّه شاگردانش غالباً به ۷۰ – ۸۰ نفر مى رسید و هنگامى که به ۱۹ سالگى رسید، دیگر جلسات درسش آن قدر گسترش یافته بود که بیشتر اوقات صدها نفر در محضر درس وى حاضر مى شدند، تا جایى که وقتى به تدریس کفایه الاصول (آخرین کتاب سطح عالى و دشوارترین کتاب آن دوره) مى پرداخت) قریب ۶۰۰ – ۷۰۰ نفر پاى درسش مى نشستند و چون مطالب آن جلسات بر روى نوار ضبط مى شد، هنوز هم آن نوارها مورد مراجعه طلّاب جوان و کفایه خوان است و بالاخره هم اکنون قریب ۲۵ سال است که استاد به تدریس خارج اشتغال دارد و گروه کثیرى از فضلا که غالباً مردانى عالم و آگاه و داراى تحقیقات و تألیفاتى هستند و به نوبه خود به تدریس عدّه زیادى اشتغال دارند، در جلسات درس خارج استاد شرکت مى کنند و از چشمه جوشان علوم و فضایل وى سیراب مى گردند. *مبارزات سیاسى مرحوم فاضل لنکرانی یکى از مهمترین فرازهاى زندگى استاد، زندگى سیاسى و مبارزاتى ایشان است. از همان زمانى که امام خمینى(رحمه الله) مبارزه وسیع و عمیق مذهبى سیاسى خود را آغاز کردند و علیه ظلم و فساد و کفر و استکبار قیام نمودند، استاد نیز به پیروى از معلم کبیر خویش قدم در این راه نهاد و مبارزات سیاسى خود را شروع کرد. استاد که از شاگردان پرشور امام و از معتقدان بى تزلزل و سرسخت ایشان بود، از همان ابتدا قدم به قدم به دنبال امام، راه مى سپرد. این مبارزات، هم به صورت فردى و هم به عنوان عضوى از اعضاى جامعه مدرسین حوزه علمیه که در آن زمان فعالیت چشمگیر و پرثمرى داشت صورت مى گرفت، و به همین جهت، از همان آغاز، مسأله اتّحاد و اتّفاق و یکپارچگى و وحدت کلمه یعنى همان چیز که رمز مهم پیروزى انقلاب اسلامى به شمار مى رفت در مبارزات استاد، نقش اساسى و تعیین کننده اى داشت. در ارتباط با همین فعّالیّت ها و مبارزات بود که بارها از طرف رژیم سفّاک حاکم دستگیر شد; بارها به بازجویى هاى بیدادگرانه فراخوانده شد; بارها طعم زندان و شکنجه دژخیمان ساواک را چشید و سرانجام نیز به بد آب و هواترین نقاط کشور تبعید شد. نخستین تبعیدگاه وى بندر لنگه بود که اوج گرماى تابستان به آنجا فرستاده شد. استاد حدود چهار ماه را در آن منطقه نفس بُر، در گرماى سوزان و شرجى خفقان آور آن سپرى کرد; چهار ماهى که به قول خود استاد، مى توان گفت به اندازه تحمل ۴۰ سال رنج و ناراحتى و مرارت بود. سپس استاد را به منطقه کویرى یزد تبعید کردند و دو سال و نیم نیز از عمر شریف وى در اقامت اجبارى آنجا سپرى شد. در این دو سال و نیم، چنان سختى ها و مصایبى را از سرگذراند که عبارت «غیر قابل توصیف» نیز براى آن کم است. امّا استاد از این دوره تبعید نیز به نیکوترین وجه استفاده کرد; یعنى علاوه بر تحقیقات علمى و تألیفات و نگارش هاى با ارزشى که در آن خلوت رنج آلود داشت، کار برخوردهاى پرثمرى ترتیب داده و با روشنگرى و بیدار سازى مردم، آنان را در مسیر مبارزات امام راحل قرار مى دادند، به طورى که در روزهاى اوج انقلاب، مردم یزد از جمله پیشتازترین مبارزات شهید پرورى بودند که با مشت خالى به جنگ توپ و تانک و گلوله رفتند و با نثار صدها شهید، دلاورانه در این راه ایستادگى کردند و گام هاى بلند و مؤثّرى در راه پیروزى انقلاب برداشتند. سرانجام دوره تبعید تمام شد، همان طور که دوره ظلم و کفر و استکبار هم تمام شد. فسق و فجور و خفقان رفت و پاکى و آرامش و آزادى آمد. ظلمات کفر ناپدید شد و آفتاب درخشان و هستى بخش اسلام از پشت ابرها بیرون آمد و تابیدن گرفت; آفتابى که مى رود تا سراسر عالم را در طیف رنگارنگ روشنایى دلپذیرش، رنگ و جلوه اى دیگر دهد. امّا چه ما که امروز از نور و گرماى این آفتاب عالمتاب برخورداریم، و چه آنهایى که در آینده اى نه چندان دور شکوه این درخشش را درخواهند یافت، هرگز نباید فراموش کنیم که مردانى چون استاد، در کنار زدن آن ابرهاى تیره از مقابل آفتاب حقیقت نقش بزرگى داشتند. *حمایت همه جانبه از امام خمینى(قدس سره) در مقاطع مختلف تاریخ استاد از ابتداى نهضت امام خمینى(رحمه الله) تا مراحل مختلف شکل گیرى انقلاب اسلامى ایران به رهبرىآن بزرگ مرد تاریخ معاصر در همه جا و همه حال از امام راحل حمایت بى دریغ داشته اند و هیچ گاه رهبر و مقتداى خود را فراموش نکرده اند و هر آنچه را که در توان داشته اند خالصانه و مخلصانه در اختیارشان قرار داده اند. گفتنى است حمایت از امام خمینى(قدس سره) در دوران پس از انقلاب اسلامى امرى آسان و کارى سهل و افتخارآمیز بوده است. هنر آن بود و هنر آن است که امام و راه امام قبل از انفجار نور مورد حمایت قرار گیرد. آرى، روزهاى سخت و نفس بر دوران خفقان پهلوى که بیشترین یاران نهضت را به ستوه و انزوا و ضعف و زبونى مى کشانید نه تنها در آیت الله فاضل تردید و ضعف و انزوا پدید نیاورده بود، بلکه با تمام قوا در سنگردارى از نهضت و پیشواى آن ثابت، استوار و پیشقدم بوده است. در این مقال، یکى از فرازهاى تاریخ نهضت را جهت اثبات ادعاى خود ذیلا یادآور مى شویم. *تصدیق و تثبیت مرجعیت امام خمینى(قدس سره) گواهى مرجعیت عام براى حضرت امام خمینى(رحمه الله) در مقطعى از تاریخ نهضت اسلامى که هنوز افق هاى روشن در برابر دیدگان نگران امت اسلامى قرار نداشت و هنوز مشخص نبود که نهایتاً کاروان به راه افتاده از آرزوهاى دیر و دور به منزل خواهد رسید یا نه همگامى با افت و خیزهاى نهضت، درایت و شجاعت ویژه اى را مى طلبید که مى توانستى فقط در مردان مرد سراغ بگیرى. تلاش این بزرگمردان اگر چه از ژرف اندیشى آنان حکایت داشت و از اعتماد اعتقادى مایه مى گرفت که به راه و به روش خود پیدا کرده بودند، اما به هر حال چون در فضایى از سایه و روشن ابهام و تردید صورت مى پذیرفت حقاً در خور تأمل مى نمود، از جمله هنگامى که رژیم شاه عزم خود را جزم کرده بود تا به حذف فیزیکى حضرت امام(رحمه الله) نهال نهضت دینى را از ریشه قطع کند. گروهى از عالمان دین شجاعانه راه را بر این عزم شوم بستند و ضمن انتشار اعلامیه ها و فتاوى گوناگونى نظر فقهى خویش را به اطلاع امم اسلامى و نیز به حاکمان عصر رسانیدند. اینک براى آمادگى و روشن شدن ذهن خواننده ناگزیر از تدارک سابقه اى است که به کوتاهى توضیح مى دهد. کارگردانان اردوى طاغوت در سایه طوفانى که از قیام ۱۵ خرداد برخاسته بود در نظر داشتند که از هر چیزى در خصوص حذف رهبرى قیام فروگذار ننمایند اعم از حبس و تبعید و حصر و تحدید، اما در همان حال بیم آن داشتند که اگر در عملیات قلع و قمع ظالمانه خود با دیوار مرجعیت عامه برخوردى داشته باشند مشکلات بیشترى در پیش رو خواهند داشت چه اینکه در آن مقطع تاریخى سنت و سیرت اجتماعى بر مصونیت مراجع قرار داشت، و هیچکس به خود اجازه نمى داد متون آنان و یا حق سؤال و جواب از آنان را داشته باشد، ولى رژیم سفاک به خیال خودش تصور مى کرد به دلیل فاصله کوتاه رحلت آیه الله العظمى بروجردى با واقعه ۱۵ خرداد هنوز مرجعیت تثبیت نشده، به هر حال زمینه آن سان که شاید مهیا نبود تا عوامل رژیم در برخورد با رهبرى قیام شکوه و عظمت شأن مرجع را ملموساً درک نمایند و درست در همین گیر و دار عده اى از اساتید و فضلاى حوزه علمیه قم دست به یک نظر خواهى زدند تا عقیده استادان بزرگ حوزه و فضلاى عصر را در باب مرجعیت عامه آیت الله امام خمینى جویا شوند؟ باید دانست که در آن برهه از تاریخ هر گونه اظهار نظر مثبتى نسبت به رهبرى قیام حمایت از وى تلقى مى شد و اظهار نظر کننده را بى تردید به اردوى مخالفان شاه سوق مى داد، تا چه رسد به این که او را مرجع مسلم و زعیم بى منازع شیعه نیز به حساب آورند، لیکن استاد آیت الله فاضل لنکرانى جزء اولین کسانى بودند که به نظر خواهى محصلان حوزه پاسخ مثبت دادند و نظر خود را در خصوص مرجعیت امام(رحمه الله) با این عبارت اعلام داشتند: «صلاحیت علمى و تقوایى حضرت مستطاب آیت الله العظمى آقاى خمینى مدظله العالى براى مقام شامخ مرجعیت تقلید و حفاظت از حوزه اسلامى و حمایت مسلمین محرز و بدون تردید است.» و در نهایت مجموعه این اعلام نظرها وقتى در سطح وسیعى انتشار یافت باعث گردید که تیغ آخته حکام جور اگر چه بالا رفته بود، اما فرود نیامد و اگر آمد بنیاد بیداد خود را نشانه گرفت لاغیر. *احراز مقام مرجعیت براى آنان که احیاناً با مسیر دور و دشوار سفر از طلبگى تا مرجعیت آشنایى زیادى ندارند باید توضیح داده شود که پیمودن این وادى صعب و سخت یعنى سفر از سنگ به لعل یعنى گذر از قطره به دریا یعنى عبور از حضیض بدایت به اوج نهایت، یعنى رنجى عظیم را بر تن خویش هموار کردن، پس مرجعیّت آخرین مرحله و بلندترین قلّه توفیقات حوزوى است. از گروه انبوه پیمایندگان طریق تحقیق و طلب، که على القاعده مى بایست از عهده گسستن هفتاد و هفت زنجیر دست و پاگیر طلبگى به درآیند، عاقبت الامر با تمامى جهد و جهادى که مصروف رسیدن مى نمایند، این سیمرغ بخت آحاد انگشت شمارى است که در برابر آینه قاف قرار مى گیرد، و مرجعیت یعنى نیل به قلّه قاف پژوهش و دانش. با چنین درآمدى اینک به نقل بیانیه جامعه روحانیت مى پردازیم که در آن استاد آیت الله فاضل در شمار دیگر اعاظم به عنوان مرجع اعلام و معرفى مى شوند و چون متن بیانیه در واقع روشنگرى زوایاى تاریک کار را نیز متعهد شده است ضرورتى نخواهد داشت که چیزى بر آن همه بیفزاییم: تاریخ، تمدن و تعالى را در عرصه زندگى امت اسلامى، مدیون و مرهون تلاش هاى والا و همت هاى بالاى مردانى مى داند که از مسند «اندیشه» و «بصیرت» میراث فرهنگى و معرفتى خوش را به عنوان دستمایه اى گرانبها گرامى داشتند و علاوه بر پاسدارى و حفظ آن، به کارگیرى توانایى ها و سرمایه گذارى هاى بسیار در تقویت و توسعه میراث معنوى خود، نقش مؤثرى را ایفاء کرد. معماران علوم الهى در هر دوره اى با نیازمندى هاى نو پیدا و عرصه پرسش هاى نو آشنا، اندیشه هاى خویش را در معرض تضارب آراء قرار داده و عرصه فکر و فرهنگ معارف دینى را بالنده تر ساخته و با ابتکار و ابداع، دایره المعارف هاى عظیمى را در رشته هاى مختلف تفسیر، کلام، فلسفه و فقه از خود به یادگار گذاشته و راه را براى نسل هاى آینده هموار نموده اند. تاریخ جهاد و اجتهاد شیعى، نام مردانى را به ثبت رسانده که پیامبروار زره زهد بر تن و خُودِ سرافرازى بر سر و شمشیر اندیشه و منطق بر لب گرفته تا از آرمان هاى والاى ولایت علوم، در میدان جنگ اندیشه ها پاسدارى کنند. ما این جهاد شکوهمند را در همه سنگرهاى علمى، اعم از کلام و حکمت، رجال و درایت، تفسیر و فقاهت مشاهده مى کنیم، ولى این جهاد در میدان «فقه» و «اصول» از شکوه و عظمت بیشترى برخوردار است، زیرا این نکته خود رمز و رازى دارد که توضیح مفصل آن در این مقال مجمل نگنجد و فقط به مقدار نیاز، توضیحى مختصر را ضرورى مى دانیم: از جمله مطالبى را که مى توان بیان داشت این است که با شروع دوران غیبت کبراى حضرت بقیه الله الاعظم، حجّه بن الحسن المهدى عجل الله تعالى فرجه الشریف ارواحنا فداه و عدم دسترسى عموم مردم به طور طبیعى به امام معصوم(علیه السلام) مسئولیت احکام و مقررات الهى و رهبرى و هدایت امت،، به فقهاى جامع الشرایط واگذار گردید و از آن تاریخ به بعد تلاش گسترده اى براى فهم شریعت از منابع کتاب و سنت و اجماع و عقل آغاز شد. با شروع دوران غیبت کبرى، فقه در بستر زمان، در هر دوره اى با مناسبات و روابط اجتماعى ویژه اى برخورد مى کرد و براساس اینکه مناسباتى در روابط اجتماعى، نیازمندى ها و مقررات خاصى را به وجود مى آورد، فقها نیز در معرض پاسخگویى به نیازهاى جامعه و امت اسلامى قرار گرفتند. براساس تکلیفى که از ناحیه مقدسه، بر دوش فقها و علماى دین گذاشته شده بود باید از سرچشمه منابع اسلامى، با روش ها و شیوه هاى استنباط، «حکم الله» را استخراج و نیازمندى هاى فکرى و دینى جامعه اسلامى را تأمین کنند، این بود که فقیه در برخورد با «حوادث واقعه» باید در اقیانوس قرآن و سنت غوطهور گردد و با چراغ پرفروغ عقل و بهره گیرى از «اجماع» و دریافت هاى فقها، گوهر گرانبهاى حکم الله را بیرون آورد. به خاطر چنین شرایطى بوده است که افق فقاهت را خورشید اندیشه مردانى منور کرده که آثار گران سنگ و جاودانه شان چون «مبسوط»، «شرایع الاحکام»، «نهایه الاحکام»، «جامع المقاصد»، «جواهر الکلام» و «مکاسب»، حوزه هاى علمیه را ذخیره اى گرانبها و اندیشمندان را مشعلى فرا راه است. آن شخصیتى که در چنین جایگاهى قرار مى گیرد، مرجع و پاسخگوى نیازهاى فکرى و دینى امت اسلامى است و ما آنان را به هدایت و معرفى معصومان سلام الله علیهم اجمعین به عنوان «حصون الاسلام»، «ورثه الانبیا» و «امناءالرسول» مى شناسیم، چرا که دژهاى دین و دیانت را پاسدار و پیام آوران ذات احدیت را میراث دار و رسولان را امانتدارند و لذا مرجعیت در طول دوران غیبت همیشه محور هدایت بوده است و نیز سنگینى و حساسیت موضوع وقتى مشخص مى شود که به سخن ارزشمند فقیه فرزانه حضرت امام خمینى(قدس سره) مى اندیشیم که در معرفى و نقش زندگى ساز فقه مى فرماید: «.. فقه، تئورى اداره جامعه از گهواره تا گور است.» علاوه بر مطالب یاد شده، نقش سازنده و احیاگر مرجعیت در برخورد با جریان هاى سیاسى و ستمگران حاکم، مبارزه با کجروى ها و بدعت ها، مقابله با دسیسه بازان و استعمارگران در دوران حساس تاریخ، از هر جهت قابل تحلیل و توجه است، بویژه در دوران ما که همگى شاهد عظمت و قدرت مرجعیت شیعه در به وجود آوردن انقلاب عظیم اسلامى ایران بوده ایم. انقلابى که با هدایت و رهبرى مرجعى بزرگ و فقیهى فرزانه به وجود آمد و توانایى فقه و فقاهت را در ابعاد مختلف به نمایش گذاشت و نظام مقدس اسلامى، یعنى نظام ولایت و امامت را طراحى و پیاده کرد. امروز نظام اسلامى با مایه هاى بالاى انسانى و الهى خود علاوه بر این که در نظام سیاسى بین المللى، جایگاه بلندى را کسب کرده، تکیه گاه و مایه امیدى براى همه مضطربان و آزادى خواهان گردیده است و بدون جهت نیست که این روزها بوق هاىتبلیغاتى مستکبران جهانى به تجزیه و تحلیل مرجعیت پرداخته و در قالب دایگانى مهربان تر از مادر براى جهان تشیع دل مى سوزانند و مرجع تقلید معرفى مى کنند. در چنین شرایطى حساس که دشمنان سوگند خورده و سیاه دل ما و در پیشاپیش آنان آمریکاى جهانخوار با همه دنیایشان برابر دین و انقلاب اسلامى ما ایستاده اند تا دستاوردهاى مرجعیت و امامت شیعى را به آتش خشم خویش بسوزانند، ما باید با تمام توانایى هاى دینى و انقلابى خویش، رو به روى آنان بایستیم تا در نهایت این انقلاب را به صاحب اصلى اش حضرت مهدى(علیه السلام)تحویل دهیم. شوراى مرکزى جامعه روحانیت مبارز تهران، با توجه به ریشه هاى تاریخى و اعتقادات عمیق مردمى و نقش سازنده و بنیادین مرجعیت، به دنبال وخامت وضع جسمانى مرجع عالیقدر جهان تشیع، شیخ الفقهاء و المجتهدین حضرت آیت الله العظمى اراکى رضوان الله تعالى علیه، جلسات متعددى را تشکیل داده و نیز در نشست چند ساعته خود پس از رحلت آن بزرگوار، موضوع مرجعیت و تقلید را در دستور کار خویش قرار داد و با بررسى همه جوانب و در نظر گرفتن مصالح امت اسلامى و بررسى معیارها و ملاک هاى شرعى بویژه اعتقاد به اصل ولایت فقیه و تأکید بر حفظ دستاوردهاى انقلاب و آرمان هاى متعالى امام خمینى(قدس سره) و سپس تطبیق آن معیارها با مصادیق و نمونه ها با عنایت خداوند متعال، به نقطه اى مشخص و روشن براى اعلام مواضع دست یافت. چنین تلاشى بر مبناى چند مسئله مهم شکل گرفته است که به طور مختصر به عرض امت اسلامى مى رسانیم: دشمنان انقلاب اسلامى براى درهم شکستن نظام ولایت فقیه، چشمان پلید خود را به زمان ارتحال حضرت امام خمینى(قدس سره)دوخته و تحلیل شان بر این پایه استوار بود که با از میان رفتن محوریت انقلاب، قدرت میان مراجع، تقسیم و سپس تضعیف خواهد شد، ولى این امید شیطانى آنان با حمایت جدید آیات عظام چون اراکى و گلپایگانى از ولایت و امامت حضرت آیت الله خامنه اى دامت برکاته به یأس مبدل شد. آنان از شیطنت دست برنداشته و پس از رحلت این دو مرجع بزرگوار، همچنان راه گذشته را ادامه مى دهند تا از این طریق بتوانند به محوریت نظام که امامت ولایت فقیه باشد، لطمه وارد آورند. در مراجعه ها و درخواست هاى مکرر مردم متدین بود که از روحانیت مى خواستند تا با معرفى شخصیت هاى فقهى و علمى که بتوانند مجارى امور و احکام خویش را به دست با کفایت آنان بسپارند، آنها را در امر مهم تقلید یارى کند. وظیفه اى که روحانیت در این مواقع بر عهده دارد، موجب گردید تا همانند گذشته به نداى مردم شریف و معتقد پاسخ مثبت داده و آنان را در این مورد مدد کار باشند، بدین نحو که فقهایى معرفى شوند تا «وقایع سالفه» را تجربه اى براى «حوادث واقعه» قرار داده و با در اختیار گرفتن مجارى امور و احکام مصداق بارز «صائنالنفسه، حافظاً لدینه مخالفا على هواه و مطیعا لامر مولاه» باشند. با توجه به مطالب یاد شده، جامعه روحانیت مبارز تهران با احترام و اکرام نسبت به همه شخصیت هاى فقهى، بویژه علما، مدرسین و استوانه هاى علمى حوزه علیمه قم و همچنین با عرض تسلیت به مناسب رحلت جانگداز فقیه ربانى و عالم صمدانى حضرت آیت الله العظمى حاج شیخ محمدعلى اراکى رضوان الله تعالى علیه و درخواست علو درجات براى فقها و مراجع عالى قدرى که بار سنگین مرجعیت را بر دوش جان کشیدند و پس از ایفاى مسئولیت الهى خویش چشم از جهان فرو بستند، خصوصاً بنیانگذار جمهورى اسلامى ایران، حضرت امام خمینى(قدس سره) و طول عمر و سلامت براى رهبرى عظیم الشأن انقلاب اسلامى که پرچم پرافتخار امامت و ولایت را با همه توان بر افراشته، اسامى آیات عظام و فقهاى والا مقامى که تقلید از آن بزرگواران جایز و عمل به فتواى آنان صحیح و مبرءالذمه است اعلام مى دارد: – حضرت آیت الله حاج سید على خامنه اى – حضرت آیت الله حاج محمد فاضل لنکرانى – حضرت آیت الله حاج میرزا جواد آقا تبریزى. گفتنى است که هر سه نفر از این آیات عظام، تقلید بر مجتهد میت را جایز مى دانند و همچنین افرادى که احیاناً به بخشى از فتاواى مرجع تقلیدشان دسترسى نداشته باشند، مى توانند طبق فتواى مجتهد میت، مثلا مانند امام خمینى(قدس سره)، عمل نموده و نگرانى براى عدم انتشار رساله علمیه نداشته باشند. والسلام على عبادالله الصالحین، جامعه مبارز تهران (۱۰/۹/۷۳) یادآورى مى شود، این بیانیه در بیشتر جراید روز ۱۲ آذر ۷۳ و همزمان در سراسر کشور انتشار یافته بود. در این برهه از زمان، جامعه مدرسین حوزه علمیه قم هم، همگام با جامعه مبارز تهران بیانیه اى انتشار داده اند که در آن هم استاد آیت الله فاضل یکى از مراجع جامع الشرایط و از افراد جایز التقلید معرفى شده است. در این بیانیه همان گونه که از متن آن پیداست استاد آیت الله فاضل در ردیف اولین فرد مجتهدین جامع الشرایط شناخته شده است. *دیدگاه بزرگان و برجستگان حوزه هاى علمیه درباره جایگاه علمى مرحوم فاضل لنکرانی ۱ ـ مرحوم آیه الله العظمى بروجردى بعد از اینکه کتاب نهایه التقریر که تقریرات بحث صلاه ایشان است توسط آیه الله العظمى فاضل لنکرانی نوشته شد، تصریح به اجتهاد ایشان در سن ۲۵ سالگى نمودند. ۲ ـ مرحوم آیه الله العظمى سید مصطفى خوانسارى که خود از اکابر و بزرگان حوزه بودند در اواخر حیات آیه الله العظمى گلپایگانى تصریح به اعلمیت معظم له نموده و به بسیارى از بزرگان در مسأله تقلید فرمودند که به ایشان مراجعه نمایید. ۳ ـ مرحوم آیه الله تقدیرى که از مدرسین بحث خارج در حوزه علمیه ولى عصر خوانسار بودند معتقد به اعلمیت ایشان بودند. ۴ ـ آیه الله آقاى اهرى که امروزه یکى از بزرگان علماء تبریز است و از شاگردان بزرگ آیه الله بروجردى است معتقد به اعلمیت معظم له است. ۵ ـ موجب آنچه که براى ما نقل شده آقاى دکتر سید عبدالهادى الفضلى که از بزرگان علماء حجاز است قائل به اعلمیت ایشان است. ۶ ـ جامعه محترم مدرسین حوزه معظم له را با اکثریت آراء به عنوان اولین نفر معرفى نموده است. برخى از اعضاء جامعه مانند آیه الله مشکینى و آیه الله خرازى تصریح نمودند که ذکر اسامى در اعلامیه به ترتیب آراء مى باشد و اکثریت آراء خود یکى از قرائن براى ترجیح مى باشد. ۷ ـ کتاب هاى علمى و استدلالى معظم له بهترین گواه بر این امر است موسوعه فقهیه ایشان که شرح بر تحریر الوسیله امام خمینى است. و بیش از ۲۶ جلد آن به چاپ رسیده و یکى از کتابهاى مهم در حوزه هاى مقدسه علمیت است. *مرجع تظلمات مردم از همان زمان که در ماجراى سقیفه بنى ساعده، حکومت و خلافت راستین و بر حق از على(علیه السلام) سلب شد و دیگران دست به غصب آن زدند، شکل و صورت و رسم و راه حکومت دگرگون شد. اگر قرار بود که حکومت و خلافت واقعى اسلام، ارائه راه راستین پیامبر گرامى باشد، از آن پس و با آن غصب حق و مسخ حقیقت که در سقیفه رخ داد، حکومت و خلافت مسیرى دیگر در پیش گرفت و به همان راهى رفت که امروزه همه دردمندان و صاحبان درد دین و مذهب در سراسر جهان از آن آگاه و مطلعند. از همان زمان، حکومت به دست کسانى افتاد که شایسته حکومت نبودند و آنهایى که سزاوار حکومت بوده و کسوت خلافت بر قامت آنها برازنده بوده از پهنه حکومت و کشوردارى کنار گذاشته شدند. طبیعى است که وقتى معصومین به این بلا دچار آیند، دیگر ادامه دهندگان راه آنها شرایط بهتر و برتر به دست نخواهند آورد. به این گونه، همواره در طول تاریخ، حکومت و بالطبع قدرت ها و امکانات ناشى از آن در دست ائمه ظلم و کفر قرار داشت و ادامه دهندگان راه رسول(صلى الله علیه وآله) و على(علیه السلام) و حسین(علیه السلام) جز سکون و انزوا چاره اى نداشتند. اما، رفته رفته تاریخ در این وضع دگرگونى هایى ایجاد کرد. به این معنى که اگر حکومت ظاهرى و سیاست گرى و سیاست گذارى در دست پیشوایان ظلم و ستم بود، اما در عوض حکومت دینى و مذهبى جامعه و مراجع بزرگوارى افتاد که در هر جامعه اى هزارها و میلیون ها پیرو و مقلد مؤمن داشتند. به دیگر سخن، اگر در طول تاریخ پادشاهان و امرا بر لشکریان و مزد بگیران خود حکومت داشتند و تعداد آنها بسیار اندک بود، در عوض مراجع و بزرگان روحانى بر قلب و روح و جان میلیون ها انسانى حکومت و اقتدار داشتند که شمارشان از صدها هزار نفر و میلیون ها نفر نیز مى گذشت.