اعضای دومین دوره
نام: على
شهرت: شیخ موحّد
زادگاه: شیراز
نام پدر: محمد على
سال تولد: 1325شمسى
مسئولیّت: سرپرستى صدا و سیماى استان فارس، عضویّت در شوراى
اوقاف استان فارس، امامت جمعه موقّت شیراز، نمایندگى حضرت امام
در جهاد سازندگى استان فارس، نمایندگى دفتر مقام معظّم رهبرى در
دانشگاه آزاد اسلامى استانهاى فارس، بوشهر و کهکیلویه و بویر احمد
و نمایندگى مقام معظّم رهبرى در دانشگاه آزاد اسلامى کشور به مدّت
دو سال، نمایندگى مجلس خبرگان رهبرى در دوره دوم از استان فارس.
تولد و دوران کودکى
اینجانب فرزند مرحوم آیةاللّه حاج شیخ محمد على موحّد در سال 1325شمسى
در شهر شیراز متولد شدم. پدرم به مدّت چهل سال، مدرّس مدرسه آقاباباخان بود.
شاگردان آن مرحوم بزرگانى بودهاند که - بحمداللّه - برخىها الآن مرجع تقلید
هستند.
مادرم فرزند آیةاللّه حاج سیّد مصطفى بلادى بود. خانواده پدرى و مادرىام، از
روحانیان برجسته و مورد احترام منطقه بودهاند.
دوران تحصیل
از شش سالگى مرحوم والد مرا به مدرسه زینت - که تحت سرپرستى یکى از
متدیّنان آن زمان بود - برد و تا کلاس ششم را در آن مدرسه درس خواندم.
در سال 1337شمسى در مدرسه آقا باباخان (مدرسه مرحوم والد) مشغول
تحصیل علوم دینى شدم و در طى سه سال رسائل و مکاسب را از محضر پدرم
فراگرفتم. و سپس به حوزه مقدّس قم مشرّف شدم. در سال 1340شمسى در درس
کفایه حضرت آیةاللّه مکارم شرکت کردم و در همین ایّام، رسائل و مکاسب را بار
دیگر خدمت آیةاللّه نورى و آیةاللّه فاضل خواندم. در اوایل سال 1342شمسى به
درس خارج آیات عظام: مرحوم آیةاللّه العظمى گلپایگانى، مرحوم آیةاللّه العظمى
شریعتمدارى و مرحوم آیةاللّه داماد راه یافتم و بعد هم درس را کلّاً در محضر مرحوم
آیةاللّه آملى ادامه دادم و یک و نیم دوره از بحثهاى اصولى و نیز چند مبحث
فقه(طهارت، صلات و حج)معظّمله را نوشتم و به مدّت هشت سال در درس خارج
فقه و اصول ایشان شرکت کردم.
فعّالیّتهاى علمى
وقتى که مرحوم والد به رحمت ایزدى پیوست، حضرات علماى شیراز اصرار
داشتند که حقیر به شیراز بروم و مدرسه مرحوم والد را اداره کنم. از این رو، وقتى به
شیراز آمدم، آیات عظام: حضرت آیةاللّه العظمى محلّاتى، شهید آیةاللّه دستغیب،
آیةاللّه حاج عالم، آیةاللّه حاج سیّد محمد امام هر کدام طى احکامى جداگانه اینجانب
را به مدرّسى مدرسه یاد شده منصوب نمودند. از آن زمان تا سال 1368 شمسى در
مدرسه مزبور مشغول تدریس بودم و - الحمدللّه - طلّاب خوبى هم در این دوران به
ثمر رسیدند که برخى از آنان هم اکنون در حوزه علمیّه داراى مقامات عالیهاند.
فعّالیّتهاى علمى حقیر در دو بخش خلاصه مىشود:
الف) تدریس در مدرسه علمیّه آقا بابا خان به مدّت هیجده سال که - بحمداللّه -
طلّاب خوبى هم تربیت شده؛ تدریس در دانشگاه شیراز به مدّت پانزده سال در رشته
حقوق و دانشگاه آزاد به مدّت دوازده سال و جلسات تفسیر قرآن مجید در جهاد
سازندگى استان فارس که به صورت برداشتهایى از قرآن مجید ارائه مىشده و جزوات
آن بیشتر منتشر شده است.
ب) تألیف کتابهاى ذیل: شرحى بر منظومه حاجى سبزوارى، تقریرات دوره
کاملِ اصول و فقه استاد مرحوم آیةاللّه العظمى آقا میرزا آملى و جزواتى در اخلاق که
بعضاً منتشر شده است.
از آنجا که علاقه زیادى به تحصیل داشتم، علوم جدید را هم مدّ نظر قرار داده و
پس از دریافت مدرک دیپلم، به صورت شبانه در کنکور دانشگاه شرکت نموده و در
رشته فلسفه دانشگاه فردوسى قبول شدم و مدّت سه سال هم به آنجا رفت و آمد
داشتم. علاقه حقیر به تحصیل بیشتر معلول تربیت خانوادگى بود.
فعّالیّت سیاسى
از سالهاى نوجوانى به مسائل سیاسى و اجتماعى علاقه داشتم و جایگاه روحانیّت
را فرا تر از آنچه بود مىدانستم و به نظرم مىآمد که اگر روحانیّت بتواند در این دو
بُعد(علوم حوزوى و دانشگاهى و نیز حضورش در جامعه که فراتر از مسجد و حوزه
است.) بازنگرى انجام دهد، مىتواند تأثیر پذیرى بیشترى داشته باشد.
البته این فکر اجمالى و ناپخته در ذهنم وجود داشته تا اینکه به قم آمدم و با مسائل
سال 1341شمسى به بعد روبهرو شدم. این وقایع، فکرى را که در سر داشتم تقویت
نموده و به واسطه ارادتى که به حضرت امام پیدا کرده بودم و مقلّد ایشان شده بودم، در
عین حال که با جدّیّت تمام درس را ادامه مىدادم، از مسائل سیاسى و اجتماعى نیز
غافل نمىشدم و در جلساتى که این نحوه تفکر را دنبال مىکردند، مثل جلسات
مرحوم آیةاللّه ربّانى و یا مرحوم آیةاللّه شهید دستغیب در شیراز شرکت مىکردم تا
اینکه واقعه پانزدهمخرداد سال 1342شمسى پیش آمد و براى نخستین بار در تاریخ
17/3/1342 در حالى که در مدرسه آقاباباخان (محلّ تدریس مرحوم والد) تدریس
مىکردم (در ایّام تابستان) دستگیر شدم و تحت عنوان ماده 5 حکومت نظامى، به
مدّت چهل روز زندانى شدم. خاطرههاى زیادى از این زندان دارم؛ مقاومت،
پاسخهاى تند، برنامهریزى براى آینده و غیره. پس از آزادى همچنان در جلسات
شرکت نموده و راه را ادامه دادم و چند بار دیگر در سالهاى 1343 و 1345شمسى در
اصفهان و شیراز دستگیر و زندانى شدم. در همین ایّام سالهاى 1348شمسى به بعد،
تصمیم گرفتم درسهاى جدید را هم دنبال کنم. از این رو، پس از گرفتن دیپلم، در
سال 1350شمسى در کنکور شرکت کردم و در دانشگاه فردوسى در رشته فلسفه
قبول شدم و به مدّت سه سال در این دانشگاه تردّد مىکردم. گرچه درسهاى دانشگاه
برایم تازگى نداشت، ولى جوّ حاکم بر دانشگاه و شناخت روحیّات دانشجویى
آموزنده و مفید بود. هم زمان با تحصیل در دانشگاه، در مدرسه آقاباباخان نیز به
تدریس اشتغال داشتم و افرادى را که احساس مىکردم براى طلبگى مستعداند
شناسایى نموده و به مدرسه مىآوردم. از نظر دستگاه حکومتى، جوّ حاکم بر مدرسه
آقابابا خان، جوّى ضدّ حکومت بود. از اینرو، انواع کارشکنىها را مىکردند و بسیار
مىکوشیدند تا یک روحانى وابسته به حکومت را به آنجا بیاورند و این کار را هم
انجام دادند؛ امّا استقامت طلّاب محترم مدرسه و روحانیّت معظّمِ شهر، کار آنها را
خنثى نمود و آن روحانى تنها یک جلسه توانست در مدرسه بیاید.
پیش از انقلاب به دلیل ارتباطم با گروههاى سیاسى - که به صورت جلسات
درسهاى تفسیر قرآن مجید و نهجالبلاغه اداره مىشد، بار دیگر در اوایل سال 1357شمسى
دستگیر شدم و این دستگیرى تا کمى پیش از پیروزى انقلاب ادامه داشت. پس از
گذشت چهار ماه از آزادى، بیشتر سخنرانىهاى مراسمِ شیراز به عهده حقیر قرار
گرفت. در زمان شهید دستغیب، اغلب کارهاى سیاسى ایشان را نیز بنده انجام
مىدادم. پس از پیروزى انقلاب اوّلین مسئولیّت را در رادیو و تلویزیون فارس
پذیرفته و به مدّت یکسال انجام وظیفه کردم. آنگاه به شوراى اوقاف رفتم و در آنجا
نیز یک سال خدمت کردم که مسئولیّت نمایندگى حضرت امام(ره) در جهاد پیش آمد که
از سال 1360شمسى تاکنون ادامه دارد. در جهاد کارهاى تبلیغاتى خوبى انجام مىشد
و تأثیر خوبى هم داشت. از سال 1373شمسى به بعد به اصرار امام جمعه محترم
شیراز، امامت موقّت جمعه را عهدهدار گشته و با توجّه به مسئولیّت در دانشگاه آزاد
اسلامى، مسئولیّت نمایندگى مقام معظّم رهبرى در این دانشگاه را نیز پذیرفتم.
12/2/79
نام: على
شهرت: شیخ موحّد
زادگاه: شیراز
نام پدر: محمد على
سال تولد: 1325شمسى
مسئولیّت: سرپرستى صدا و سیماى استان فارس، عضویّت در شوراى
اوقاف استان فارس، امامت جمعه موقّت شیراز، نمایندگى حضرت امام
در جهاد سازندگى استان فارس، نمایندگى دفتر مقام معظّم رهبرى در
دانشگاه آزاد اسلامى استانهاى فارس، بوشهر و کهکیلویه و بویر احمد
و نمایندگى مقام معظّم رهبرى در دانشگاه آزاد اسلامى کشور به مدّت
دو سال، نمایندگى مجلس خبرگان رهبرى در دوره دوم از استان فارس.
تولد و دوران کودکى
اینجانب فرزند مرحوم آیةاللّه حاج شیخ محمد على موحّد در سال 1325شمسى
در شهر شیراز متولد شدم. پدرم به مدّت چهل سال، مدرّس مدرسه آقاباباخان بود.
شاگردان آن مرحوم بزرگانى بودهاند که - بحمداللّه - برخىها الآن مرجع تقلید
هستند.
مادرم فرزند آیةاللّه حاج سیّد مصطفى بلادى بود. خانواده پدرى و مادرىام، از
روحانیان برجسته و مورد احترام منطقه بودهاند.
دوران تحصیل
از شش سالگى مرحوم والد مرا به مدرسه زینت - که تحت سرپرستى یکى از
متدیّنان آن زمان بود - برد و تا کلاس ششم را در آن مدرسه درس خواندم.
در سال 1337شمسى در مدرسه آقا باباخان (مدرسه مرحوم والد) مشغول
تحصیل علوم دینى شدم و در طى سه سال رسائل و مکاسب را از محضر پدرم
فراگرفتم. و سپس به حوزه مقدّس قم مشرّف شدم. در سال 1340شمسى در درس
کفایه حضرت آیةاللّه مکارم شرکت کردم و در همین ایّام، رسائل و مکاسب را بار
دیگر خدمت آیةاللّه نورى و آیةاللّه فاضل خواندم. در اوایل سال 1342شمسى به
درس خارج آیات عظام: مرحوم آیةاللّه العظمى گلپایگانى، مرحوم آیةاللّه العظمى
شریعتمدارى و مرحوم آیةاللّه داماد راه یافتم و بعد هم درس را کلّاً در محضر مرحوم
آیةاللّه آملى ادامه دادم و یک و نیم دوره از بحثهاى اصولى و نیز چند مبحث
فقه(طهارت، صلات و حج)معظّمله را نوشتم و به مدّت هشت سال در درس خارج
فقه و اصول ایشان شرکت کردم.
فعّالیّتهاى علمى
وقتى که مرحوم والد به رحمت ایزدى پیوست، حضرات علماى شیراز اصرار
داشتند که حقیر به شیراز بروم و مدرسه مرحوم والد را اداره کنم. از این رو، وقتى به
شیراز آمدم، آیات عظام: حضرت آیةاللّه العظمى محلّاتى، شهید آیةاللّه دستغیب،
آیةاللّه حاج عالم، آیةاللّه حاج سیّد محمد امام هر کدام طى احکامى جداگانه اینجانب
را به مدرّسى مدرسه یاد شده منصوب نمودند. از آن زمان تا سال 1368 شمسى در
مدرسه مزبور مشغول تدریس بودم و - الحمدللّه - طلّاب خوبى هم در این دوران به
ثمر رسیدند که برخى از آنان هم اکنون در حوزه علمیّه داراى مقامات عالیهاند.
فعّالیّتهاى علمى حقیر در دو بخش خلاصه مىشود:
الف) تدریس در مدرسه علمیّه آقا بابا خان به مدّت هیجده سال که - بحمداللّه -
طلّاب خوبى هم تربیت شده؛ تدریس در دانشگاه شیراز به مدّت پانزده سال در رشته
حقوق و دانشگاه آزاد به مدّت دوازده سال و جلسات تفسیر قرآن مجید در جهاد
سازندگى استان فارس که به صورت برداشتهایى از قرآن مجید ارائه مىشده و جزوات
آن بیشتر منتشر شده است.
ب) تألیف کتابهاى ذیل: شرحى بر منظومه حاجى سبزوارى، تقریرات دوره
کاملِ اصول و فقه استاد مرحوم آیةاللّه العظمى آقا میرزا آملى و جزواتى در اخلاق که
بعضاً منتشر شده است.
از آنجا که علاقه زیادى به تحصیل داشتم، علوم جدید را هم مدّ نظر قرار داده و
پس از دریافت مدرک دیپلم، به صورت شبانه در کنکور دانشگاه شرکت نموده و در
رشته فلسفه دانشگاه فردوسى قبول شدم و مدّت سه سال هم به آنجا رفت و آمد
داشتم. علاقه حقیر به تحصیل بیشتر معلول تربیت خانوادگى بود.
فعّالیّت سیاسى
از سالهاى نوجوانى به مسائل سیاسى و اجتماعى علاقه داشتم و جایگاه روحانیّت
را فرا تر از آنچه بود مىدانستم و به نظرم مىآمد که اگر روحانیّت بتواند در این دو
بُعد(علوم حوزوى و دانشگاهى و نیز حضورش در جامعه که فراتر از مسجد و حوزه
است.) بازنگرى انجام دهد، مىتواند تأثیر پذیرى بیشترى داشته باشد.
البته این فکر اجمالى و ناپخته در ذهنم وجود داشته تا اینکه به قم آمدم و با مسائل
سال 1341شمسى به بعد روبهرو شدم. این وقایع، فکرى را که در سر داشتم تقویت
نموده و به واسطه ارادتى که به حضرت امام پیدا کرده بودم و مقلّد ایشان شده بودم، در
عین حال که با جدّیّت تمام درس را ادامه مىدادم، از مسائل سیاسى و اجتماعى نیز
غافل نمىشدم و در جلساتى که این نحوه تفکر را دنبال مىکردند، مثل جلسات
مرحوم آیةاللّه ربّانى و یا مرحوم آیةاللّه شهید دستغیب در شیراز شرکت مىکردم تا
اینکه واقعه پانزدهمخرداد سال 1342شمسى پیش آمد و براى نخستین بار در تاریخ
17/3/1342 در حالى که در مدرسه آقاباباخان (محلّ تدریس مرحوم والد) تدریس
مىکردم (در ایّام تابستان) دستگیر شدم و تحت عنوان ماده 5 حکومت نظامى، به
مدّت چهل روز زندانى شدم. خاطرههاى زیادى از این زندان دارم؛ مقاومت،
پاسخهاى تند، برنامهریزى براى آینده و غیره. پس از آزادى همچنان در جلسات
شرکت نموده و راه را ادامه دادم و چند بار دیگر در سالهاى 1343 و 1345شمسى در
اصفهان و شیراز دستگیر و زندانى شدم. در همین ایّام سالهاى 1348شمسى به بعد،
تصمیم گرفتم درسهاى جدید را هم دنبال کنم. از این رو، پس از گرفتن دیپلم، در
سال 1350شمسى در کنکور شرکت کردم و در دانشگاه فردوسى در رشته فلسفه
قبول شدم و به مدّت سه سال در این دانشگاه تردّد مىکردم. گرچه درسهاى دانشگاه
برایم تازگى نداشت، ولى جوّ حاکم بر دانشگاه و شناخت روحیّات دانشجویى
آموزنده و مفید بود. هم زمان با تحصیل در دانشگاه، در مدرسه آقاباباخان نیز به
تدریس اشتغال داشتم و افرادى را که احساس مىکردم براى طلبگى مستعداند
شناسایى نموده و به مدرسه مىآوردم. از نظر دستگاه حکومتى، جوّ حاکم بر مدرسه
آقابابا خان، جوّى ضدّ حکومت بود. از اینرو، انواع کارشکنىها را مىکردند و بسیار
مىکوشیدند تا یک روحانى وابسته به حکومت را به آنجا بیاورند و این کار را هم
انجام دادند؛ امّا استقامت طلّاب محترم مدرسه و روحانیّت معظّمِ شهر، کار آنها را
خنثى نمود و آن روحانى تنها یک جلسه توانست در مدرسه بیاید.
پیش از انقلاب به دلیل ارتباطم با گروههاى سیاسى - که به صورت جلسات
درسهاى تفسیر قرآن مجید و نهجالبلاغه اداره مىشد، بار دیگر در اوایل سال 1357شمسى
دستگیر شدم و این دستگیرى تا کمى پیش از پیروزى انقلاب ادامه داشت. پس از
گذشت چهار ماه از آزادى، بیشتر سخنرانىهاى مراسمِ شیراز به عهده حقیر قرار
گرفت. در زمان شهید دستغیب، اغلب کارهاى سیاسى ایشان را نیز بنده انجام
مىدادم. پس از پیروزى انقلاب اوّلین مسئولیّت را در رادیو و تلویزیون فارس
پذیرفته و به مدّت یکسال انجام وظیفه کردم. آنگاه به شوراى اوقاف رفتم و در آنجا
نیز یک سال خدمت کردم که مسئولیّت نمایندگى حضرت امام(ره) در جهاد پیش آمد که
از سال 1360شمسى تاکنون ادامه دارد. در جهاد کارهاى تبلیغاتى خوبى انجام مىشد
و تأثیر خوبى هم داشت. از سال 1373شمسى به بعد به اصرار امام جمعه محترم
شیراز، امامت موقّت جمعه را عهدهدار گشته و با توجّه به مسئولیّت در دانشگاه آزاد
اسلامى، مسئولیّت نمایندگى مقام معظّم رهبرى در این دانشگاه را نیز پذیرفتم.
12/2/79