مرحوم آیت الله آقای حاج سید اسماعیل هاشمی اصفهانی (رحمة الله علیه) حدود سال 1330 قمرى در روستاى طالخونچه سمیرم سُفلى ـ که محلّ تبلیغى اجداد پدرى و مادرى اش بود ـ متولد شد. پدر ایشان حضرت آیة اللّه میرزا محمد حسن موسوى ـ افاض اللّه علیه المغفرة و الرحمة ـ از شاگردان برجسته میرزا ابوالمعالى کلباسى ، آخوند کاشى، میرزا جهانگیرخان قشقائى و سیّد محمد باقر درچه اى بودند که در میان عالمان آن عصر، به زهد و تقوا معروف بوده و اذکارى نزد خود داشتند.
آیة اللّه هاشمى تحصیلات ابتدایى خود را در مکتب خانه نزد پدر و سایر بزرگان فامیل به پایان برد و در حدود سال 1340 قمرى در زمان حیات آیة اللّه درچه اى به اتفاق برادرش مرحوم آیة اللّه آقا سیّد على اکبر براى ادامه تحصیل به اصفهان هجرت کردند. و در آن جا مشغول فراگیرى علوم حوزوى شدند.
پس از مدتى توقّف و ادامه تحصیل، براى گرفتن جواز سفر به نجف اشرف و ادامه تحصیلات در آن حوزه مقدّس، از اصفهان به شهر مقدّس قم آمدند.
خود معظّم له در این باره اظهار مى دارند: «وقتى به قم رسیدیم و تصمیم ما به اطلاع آیة اللّه حائرى رسید، ایشان آقاى حاج شیخ مهدى بروجردى پدر زن آیة اللّه گلپایگانى را ـ که در آن موقع ناظر حوزه و مشاور آیة اللّه حائرى بودند ـ فرستاده و پیغام دادند که همین جا بمانید و از حوزه علمیّه قم استفاده کنید. مدتى ماندیم و حوزه قم را بسیار گرم و با معنویّت یافتیم و همین مسئله باعث توقّف ما در قم شد».
اساتید
آیة اللّه هاشمى محضر عالمان برجسته را درک کرد؛ از جمله استادان وى در اصفهان
عبارت اند از:
الف) اساتید معظّم له در اصفهان1. میرزا احمد مدرّس، 2. شیخ محمد جواد فریدنى، 3. سیّد زین العابدین طباطبائى ابرقوئى، 4. آیة اللّه حاج محمد جواد بیدآبادى، 5. آیة اللّه العظمى سیّد على بهبهانى ـ آیة اللّه هاشمى در زمانى که آیة اللّه بهبهانى همه ساله در فصل تابستان به اصفهان تشریف مى آوردند، از اعضاى حوزه استفتایى معظّم له بوده و از محضر ایشان استفاده شایانى نموده اند ـ ، 6. آیة اللّه حاج شیخ مهدى نجفى، 7. آیة اللّه شیخ امجد الدّین نجفى(معروف به مجد العلماء)، 8. آیة اللّه شیخ محمد رضا کلباسى.
معظّم له از محضر اساتید یاد شده در فنون مختلف فقه ، اصول ، هیئت، عرفان و سیر و سلوک بهره مند شده است. از جمله در خصوص سیر و سلوک، از محضر مرحوم آیة اللّه سیّد زین العابدین طباطبائى ابرقوئى ـ که از شخصیّت هاى بارز و عالمى عامل و معلم اخلاق، عرفان و سیر و سلوک بوده ـ استفاده نموده است. در حالات ایشان خوابى از صاحب ترجمه به اختصار نقل مى شود باشد که براى اخلاف ایشان درسى آموزنده باشد، فرمودند: «یک هفته پس از رحلت آن فقید سعید، در عالم رؤیا دیدم که با سرعت به طرف بازار بزرگ مى رفتند، سلام و احوال پرسى کردم و از ایشان پرسیدم: کجا مى روید؟ فرمودند: ,به درس آقا سیّد محمد نجف آبادى`، از این جا پى بردم که رتبه استاد وشاگردى در آن عالم نیز محفوظ مى ماند».
ب) اساتید معظّم له در قم
1. مرحوم آیة اللّه گلپایگانى، 2. مرحوم محمد حسن نویسى، 3. مرحوم شیخ محمد رضا جرقویه اى، 4. شیخ مهدى مازندرانى، 5. آیة اللّه میر سیّد على نجف آبادى، 6. آیة اللّه فاضل لنکرانى (معروف به فاضل قفقازى)، 7. میرزا مهدى همدانى، 8. محمد حسین ساوجى، 9. آیة اللّه حاج شیخ عبدالکریم حائرى، 10. آیة اللّه سیّد صدرالدّین صدر، 11. آیة اللّه سیّد حجّت کوه کمره اى، 12. آیة اللّه سیّد محمد تقى خونسارى، 13. شیخ محمد على حائرى (صاحب مختارات).
فعّالیّت هاى علمى
الف) تدریس
مدت پنج سال دروس سطح (لمعه شهید ثانى، رسائل و مکاسب شیخ انصارى) را در مدرسه اقدمیّه شهرضا تدریس فرمودند و درس اخلاق معظّم له نیز به صورت جلسات عمومى برگذار مى شد.
در اصفهان نیز براى گروهى از طلّاب مدرسه ملّا عبداللّه شرح لمعه، مکاسب محرّمه و بخشى از مبحث بیع را تدریس کردند. ایشان علاوه بر این موارد مزبور، هر هفته براى سپاهیان پادگان غدیر اصفهان، یک جلسه تفسیر موضوعى قرآن و درس اخلاق مى گفتند. هم چنین جلسات اخلاقى فراوانى را براى بانوان در مقاطع مختلف، داشته اند.
و باز از فعّالیّت هاى ایشان این که، کتاب منیة المرید را ـ که در آداب شاگرد و استاد است ـ در مدرسه امام محمد باقر(در بکوشک) تدریس مى کرده اند. و ضمناً برگزارى هر روزه جلسات بحث فقهى با چند تن از علماى اصفهان ـ که مرحوم آیة اللّه شهید شمس آبادى (دوست بسیار نزدیک معظّم له) یکى از آنان بود ـ در مدرسه علمیّه بکوشک ـ که تا زمان شهادت آیة اللّه شمس آبادى ادامه داشت؛ نیز از فعّالیّت هاى علمى دیگر معظّم له به شمار مى آید.
ب) تألیفات
1. ذریعة الزائر یا رهبر زوّار؛ 2. درّة البیضاء فى فضائل سیّدة النساء یا لؤلؤ درخشان؛ 3. ملتقطات فى التعقیبات، مشترکات و المختصات للصلوات؛ (این کتاب به عربى بوده و طبق اظهارات معظّم له، در سفر حج همراه با کتاب ها و اشیاى دیگرى که در داخل چمدان بوده به سرقت رفته است)؛ 4. هدایت الاخوان یا برادرى؛ 5. شهادة الشهداء؛ 6. ابیات و سروده هایى به عربى و فارسى پیرامون موضوعات مختلف.
فعّالیّت هاى سیاسى و اجتماعى پیش از انقلاب
سال 1360 قمرى، زمانى که معظّم له از شهر مقدّس قم به زادگاه خویش رفتند، مردم آن سامان که در انتظار فردى جامع در امر تبلیغ و روشن گرى در امور دینى و سیاسى به سر مى بردند، از ایشان استقبال کردند. آن دوران که از بهترین روزهاى عمر معظّم له به شمار مى آید، توانست با ارشاد و هدایت مردم، تحوّلات بزرگى را در زمینه هاى علمى، فرهنگى و نشر معارف اسلامى ایجاد کند. و سرانجام به واسطه تقدیر الهى و عوامل دیگر، رهسپار شهرضا شدند و در آن جا به اقامه جماعت، تدریس و وعظ و خطابه پرداختند. در محرّم سال 1342 شمسى (هم زمان با آغاز نهضت و قیام امام قدّس سرّه ) به ایجاد ارتباط با امام قدّس سرّه و سایر مراجع پرداختند تا بتوانند مردم را در جریان این نهضت اسلامى و هم آهنگى همه جانبه قرار دهند.
شایان ذکر است معظّم له وقتى که نامه امام قدّس سرّه را دریافت کردند، با ملاحظه این جمله امام قدّس سرّه که در نامه یادآور شدند: «سعى کنید عاشوراى امسال به نفع اسلام تمام شود»، در دهه عاشوراى آن سال طى سخن رانى هاى انقلابى و علمى در مجالس و محافل مختلف شهرستان شهرضا، اعتراض شدیدى را با بیانى بسیار تند به حکومت و دستگاه جبّار وقت کردند و سرانجام در روز عاشورا(هم زمان با دستگیرى حضرت امام) دستگیر شدند و به ساواک و زندان اصفهان انتقال یافتند.
و سرانجام پس از چند روز تحمّل زندان همراه با شکنجه هاى روحى ، به وسیله یکى از صاحب منصبان وقت که علاقه اى به دودمان رسالت داشت آزاد و به شهرضا بازگشتند.
فعّالیّت هاى سیاسى و اجتماعى پس از انقلابنمایندگى مجلس خبرگان رهبرى در در دوره دوم از اصفهان؛ پس از رحلت آیة اللّه خادمى، چون معظّم له در دوره اقامتشان در اصفهان در اثر فعّالیّت هاى اجتماعى و ارشادى خستگى ناپذیر، شهرت خاصّى در میان مردم پیدا کرده بودند، با اکثریّت قاطع آرا به نمایندگى مردم استان در مجلس خبرگان انتخاب گردیدند. فعّالیّت ایشان در طول این دوره، در جهت ترغیب و تشویق مردم نسبت به مسئله رهبرى، نقش به سزایى داشته به طورى که در دوره سوم مجلس خبرگان نیز جزو منتخبان استان قرار گرفتند و توفیق خدمت به دین و مملکت را پیدا کردند.
درخور توجّه است که از خدمات تبلیغى و ارشادى معظّم له در پیش از انقلاب، مسافرت ایشان به دماوند در ماه مبارک رمضان به دستور مرحوم آیة اللّه العظمى حائرى است، که شرح این ماجرا از زبان خود صاحب ترجمه بیان مى شود.
«در اواخر ماه شعبان، روزى در محضر آیة اللّه شیخ عبدالکریم حائرى بودیم، حاج شیخ مهدى بروجردى رو به من کردند و گفتند: ,از دماوند نامه اى مبنى بر درخواست یک مبلّغ براى ماه مبارک رمضان به چند نفر پیشنهاد کردیم، ولى نپذیرفتند تا این که آیة اللّه حائرى شما را براى این امر انتخاب کردند`. در این هنگام حاج شیخ عبدالکریم فرمودند: ,بقیّه اش را هم بگویید`. حاج شیخ مهدى اضافه کردند: ,آن ها در نامه قید کرده اند که از عهده پذیرایى بر نمى آیند` من هم در پاسخ گفتم: من که براى مهمانى به آن جا نمى روم و قصد من تنها تبلیغ دین و هدایت مردم است. به هر حال پذیرفتم و در بدو ورودم به دماوند، به آنان گفتم: نمى خواهم در این مدت مزاحم کسى شوم، اگر یک منزلى براى من اختیار کنید، کرایه آن را نیز پرداخت خواهم کرد . آن ها هم در بدو امر اتاق کوچکى را ـ که نهر آبى از کنار آن عبور مى کرد ـ در اختیارم گذاشتند. پس از چند ساعت یکى از افراد فهمیده و کامل آن جا ـ که سرهنگ بازنشسته اى بود ـ نزدم آمد و پس از سلام و احوال پرسى گفت: ,شما در این جا به منزله طبیب هستید، اگر طبیب بخواهد در فرصتى کوتاه، وضع مریض را با تجربه به دست آورد، به نتیجه نرسیده و مریض تلف خواهد شد. پس بهتر است شرح حالى از وضعیّت مردم این جا براى تان عرض کنم مردم این جا مردمى با فرهنگ و تحصیل کرده هستند و اگر شما به یک منبر ساده و معمولى اکتفا کنید، یک روحانى کم سواد به شمار مى آیید`.
با خود گفتم: خوب این شخص هم باید مصداقى از همان کلّى باشد و من هم که از حال و انگیزه او هیچ اطلاعى ندارم، از این رو، بر آن شدم تا شاهدى براى تعیین صدق و کذب گفته هاى او به دست آورم. فرداى آن روز گروهى از معتمدان محلّ به دیدنم آمدند و چند سؤال فقهى و اصولى پرسیدند که شاهد صدق گفتار آن سرهنگ بود. از جمله پرسیدند: ,آقاى حاج شیخ عبدالکریم روى چه مبنایى فتوا مى دهند؟` من هم بنا را بر احتیاط گذاشتم و گفتار آن سرهنگ را صادقانه فرض کردم و روى این حساب، نه یک جواب اجمالى و سربسته ، بلکه به صورت مشروح و مستدل به آنان پاسخ دادم و گفتم: حجّت ما، خدا و دو ودیعه پیامبر است، کتاب خدا و سنّت اهل بیت علیهم السّلام که مترجم و مفسِّر آیات خدا هستند ـ معصومین علیهم السّلام قواعد فکرى را در اصولى براى ما مقرّر فرموده اند و فقها را موظّف کرده اند که بر اساس این اصول و کلّیّات، فروع احکام را استخراج نمایند... حاضران در جلسه از سبک پاسخ گویى من بسیار خوش حال شدند.
پس از آن یکى از افراد مسن در جلسه رو به من کرد و گفت: ,منزل شما که مشخّص شده، حالا اگر از شما دعوتى بشود، قبول خواهید کرد یا خیر؟` گفتم: هیچ ایرادى ندارد. شب همان روز ما را به منزلش دعوت کرد، یک سر سرایى بود مشرّف به رودخانه بسیار با صفا، بلبلان در روى شاخ و برگ درختان مشغول آواز بودند و... .
صاحب خانه رو به من کرد و گفت: ,این دو روزه هر چه بنا بود از شما بفهمیم فهمیدیم، از الآن تا هر وقت که شما در این منطقه ماندید، این ملک تحت اختیار شما است`. به هر حال، در این یک ماهه پذیرایى مفصّلى از من به عمل آوردند به طورى که اصلاً با آن چه که در نامه دعوت قید کرده بودند مطابقت نداشت. فهمیدم آن مطلبى که در نامه قید کرده بودند، نوعى امتحان بوده تا روحانى مناسبى که اسیر مادّیات نیست دعوت آن ها را بپذیرد.
به هر حال، در همان دو سه روز اوّل، نبض مردم آن جا به دستمان آمد، از سویى سفر ما مصادف شده بود با سخت گیرى رژیم نسبت به منابر و روحانیون و روضه خوانى ها، من هم با توجّه به جوانب امر، جلسات منبر را به جلسات درس و بحث تبدیل کردم. پس از نماز پاى منبر روى زمین مى نشستم و درس مى گفتم. بحثى را که با توجّه به احوال مردم آن جا اختیار کردم عبارت بود از: حجّیّت اخبار وارده از طرف معصومین و تفسیر قرآن. سرانجام به علّت فشارى که در این مدت به خاطر این جلسات درسى بر من وارد شد، در پایان ماه مریض شدم، اهالى [محلّ دکتر بالاى سرم آوردند و به هر حال یک ماه آن جا سپرى شد.
در بازگشت، مقدارى پول(وجوهات) و هدایاى مردم آن جا را خدمت آیة اللّه حائرى آوردم که از جمله این هدایا، پارچه دست بافت یک پیر زن بود، پارچه را خدمت آقا دادم و گفتم: پیر زن قید کرده که این پارچه را خود آقا استفاده کنند. آقاى محقق داماد پرسیدند: ,حتماً باید قبا شود؟ گفتم: قیدى در نوع لباسش نکرده، تنها مى خواسته که آقا آن را به کسى هدیه نکنند. سپس آقا به نامه تشکر آمیزى که مردم دماوند در غیاب ما براى ایشان فرستاده بودند، اشاره کردند و خشنودى خود را از این امر ابراز نمودند.
پس از ماه مبارک رمضان، روزى به منزل حاج شیخ رفتم، گفتند: [ایشان] مریض هستند و سرانجام، این بیمارى به درگذشت ایشان ختم شد. پس از چندى، وقتى حاج شیخ مهدى بروجردى این قضیّه شنیدنى را نقل کردند که ,آقا کفن هاى متعدّدى داشتند، امّا آن کفنى که اندازه بدن ایشان بود، همان پارچه دست بافتى بود که شما از دماوند آورده بودید`، به یاد شطیطه نیشابورى افتادم...».
و باز از دیگر خدمات فرهنگى ایشان در دوران پیش از انقلاب، تربیت شاگردان در زادگاهش که تشنه فرهنگ، ادب و معارف دینى بودند ـ که هم اکنون با موقعیّت علمى و فرهنگى در خدمت مردم مى باشند ـ و نیز تأسیس کتاب خانه عمومى و...را نام برد.
هم چنین شرکت در جلسه هیئت علمیّه اصفهان براى رسیدگى به امور داخلى شهر، یکى دیگر از خدمات اجتماعى ایشان بود که به همراه جمعى از مشاهیر علماى اصفهان ـ که در رأس آن ها آیة اللّه مجد العلماء و آیة اللّه خادمى بودند ـ تشکیل مى شد و به خواسته هاى جامعه روحانیّت و امورى که در شهر، مورد نیاز مردم بوده رسیدگى مى کردند و توصیه ها و سفارشات لازم را به مسئولان وقت عرضه مى داشتند.
تأسیس انجمن هاى خیریّه
مطلق انجمن هاى خیریّه و مؤسّسات عام المنفعه اى که در اصفهان تأسیس گردیده، و حتى بسیارى از مؤسّسات فرهنگى و آموزشى، زیر نظر معظّم له و با مشورت ایشان تأسیس و به انجام وظایف محوّله با همکارى افرادى متدیّن و کارآزموده مشغول به خدمت مى باشد، که از جمله مى توان انجمن مددکارى امام زمان(عج) و انجمن رسیدگى به مستمندان واقعى آسایشگاه صادقیّه و تأسیس کانون هاى فرهنگى و...را نام برد.